یلدا را حتی «دَنگی دُنگی» باید جشن گرفت

برای ما جماعت ایرانی، پدیده ای به نام «جشن ملی» که تقریبا همه طبقات اجتماعی با هر نوع تفکر و مذهب آن را پذیرفته باشند و با رسم و رسوم خاص ادایش کنند منحصر به دو گزینه بیشتر نیست: شب…


برای ما جماعت ایرانی، پدیده ای به نام «جشن ملی» که تقریبا همه طبقات اجتماعی با هر نوع تفکر و مذهب آن را پذیرفته باشند و با رسم و رسوم خاص ادایش کنند منحصر به دو گزینه بیشتر نیست: شب یلدا و عید نوروز. جشنهایی که بر گعده های خانوادگی استوار است و به جا آوردن آدابش، نیازمند چرخیدن در بازار و دست بردن در جیب مبارک است! ویژگی هایی که اتفاقا همواره مایه فخر ایرانی ها بوده زیرا هر آنچه بر سر سفره یلدا یا نوروز گذاشته می شود، سمبل یک مفهوم انسانی و زیستی است و شالوده اش نیز بر استواری خانواده بنا شده است. اما در مقابل، همین خصیصه های فرهنگی نیز به گاه گران شدن اجناس و کاهش قدرت خرید مردم می تواند به پاشنه آشیلی تبدیل شود که اساس این سنت ها را با رخوت و بی میلی مواجه کند! به هرحال سیر کردن شکم ۲۰ یا ۳۰ نفر از فامیل و آشنا آنهم با آجیل و انار و هندوانه کیلویی ۳ هزار تومانِ شب یلدا یا سبزی پلو با ماهی کیلویی ۸۰ هزار تومانِ هفت سین خیلی ها را به صرافت می اندازد که «اصلا شب یلدا برویم سینما یا در گوشه کافه ای پیتزا مخلوط بخوریم و یلدا را در کافه به در کنیم!» خصوصا وقتی که دلمان نیز از دست زمین و زمان (شما بخوانید دولت و دیگر رفقا) پُر است و احساس می کنیم امیدی به فردا نیست!


۱- به گواه تاریخ شناسان، یلدا را ایرانیان برای غلبه بر ترسشان از سرمای سوزناک زمستان و تاریکی ظلمات و طولانی اختراع کرده اند و هر آنچه بر سر سفره یلدا نیز می گذاشتند خاطره بازی با بهار و تابستان گرم و پرنوری بود که امید داشتند از پس یخبندان بیاید. در واقع یلدا جشن ایستادن و نه گفتن به ناامیدی و افسردگی و تن دادن به سرمای «همینه که هست!» است. “یلدا” یادآور نیازمان به صبوری و همدلی است تا از پس مشکلات هرچند سخت و طاقت فرسا بتوانیم برآییم. درست است که بی پولی و هزار دردِ شاید بی درمان دیگر، صبحِ پس از شب یلدا هم خواهد بود اما لااقل یک شب در سال به همه غم ها و مشکلات خندیدن و به باور برخی «الکی خوش بودن» بهتر از ۳۶۵ شب غصه خوردن است. بالاخره باید به غصه ها نیز یک شب را مرخصی داد تا آنها هم تنی بیاسایند!
۲- در دوران نوجوانی یکی از اقوام دورِ خارج نشین، چند هفته ای را به ایران آمده بود و در یک شب نشینی فامیلی وقتی تعریف می کرد: «یکشنبه ها به صورت دوره ای خانه یکی از دوستان دعوت می شویم و هرکس ناهارش را با خودش می آورد!» چشم زنان فامیل از حدقه بیرون زده بود که: «مگر می شود میزبان غذای مهمانان را تهیه نکند و هرکس، خوراکش را بیاورد! زشت است! عیب است! این خارجی ها چیزی از مهمان نوازی سرشان نمی شود؟!» اتفاقا آن قوم و خویش خارجکی مان توضیح داد که هزینه ها آنجا بالاست و همه نمی توانند مخارج یک مهمانی چند ده نفری دوره ای را در سال تقبل کنند. به نظرم این شیوه می تواند در روزهایی که هزینه های زندگی در ایران سر به فلک کشیده، راهکاری برای تداوم صله رحم و حتی برپایی جشن یلدا باشد. چه اشکالی دارد هرخانواده یک بخش از سفره یلدا یا شام آخر شبش را تقبل کند؟ یکی انار دون کرده بیاورد، دیگری هندوانه، آن یکی تخمه، پولدارتره پسته و همینجور با حداقل فشار مالی شب یلدا به شادی و خرمی برگزار شود. اگر هدف دور هم بودن و باهم خندیدن به نیرنگ های زندگی با چند تا بشکن و بالا بینداز است چرا اسباب این دلخوشی، دَنگی دُنگی نباشد؟ یکبار امتحان کنید شاید زندگی از این دریچه زیباتر بود.

دیدگاهتان را بنویسید