بخش دوم گفتگو با حسین مسرت پیرامون ریشه های تاریخی و تحولات «سبک زندگی یزدی ها»:

 نسل امروز یزد کمتر با زیبایی ها و افتخارات «یزدی بودن» آشناست

روزگاری «یزدی بودن» هر دروازه ای را به روی مسافر باز می کرد و کلید حل مشکلات در غربت بود. یزدی ها در طول تاریخ شهره به صفاتی بودند که باعث می شد پای به هر شهر و دیاری که می گذارند مورد وثوق بازاریان و اهالی شهر باشند و به آنها احترام گذاشته شود. برند «یزدی بودن» اما در سالهای اخیر با مخاطراتی روبرو شده و آنطور که اهل مطالعه و آگاهان به تاریخ و پیشینه یزد می گویند «یزدی بودن شاید در آینده ای نزدیک تنها گواه محل تولد یزدی ها باشد و خالی از هر معنی و صفات اخلاقی برجسته گردد.»

هرچند تاکنون کمتر شاهد ریشه یابی آکادمیک و علمی چگونگی شکل گیری صفات بارز اخلاقی و رفتاری در یزد و نقش تحولات اجتماعی و اقتصادی چند دهه اخیر در تغییر سبک زندگی بوده ایم، اما این موضوع اخیرا به عنوان بخشی از یک پایان نامه دانشجویی یاسر خوش سیرت سلیمی بدل شده که این دانش آموخته دوره دکتری در گفتگو با حسین مسرت؛ نویسنده، محقق و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ یزد تلاش کرده روند شکل گیری و تغییرات «یزدی بودن» را بررسی کند. حسین مسرت در بخش نخست این گفتگو که در شماره دیروز بشارت یزد منتشر شد، با تشریح تاریخچه و ریشه های شکل گیری هویت اخلاقی و رفتاری مردم یزد، «معتبر بودن یزدی ها» در سراسر ایران را نتیجه اخلاقگرایی مردم این دیار دانست، اما گفت: «یزد را می شود به دو دوره مختلف تقسیم کرد. یزد چندین هزار ساله و یزد چهل و پنجاه سال اخیر. یعنی تمام آن داشته ها و باورها که دارد رنگ می بازد. البته بازاری های قدیم همچنان و به همان صورت نسل گذشته هستند. نسل جدید که آمد، می خواهد کلاه سرت بگذارد. می خواهد کلاه بردارد. این گویا از مشخّصات برخی از نسل های جدید است.» آنچه در این شماره می خوانید بخش دوم و پایانی این گفتگوست:

اگر بخواهیم مشخصات نسل جدید یزد را بررسی کنیم، اتفاقاتی که باعث شد، یزد قدیم به یزد جدید تبدیل شود، چه بود؟

متأسّفانه بنا بر سیاست بسیار غلط، یزد را تبدیل به شهر صنعتی کردند و شهر صنعتی شد. پس از انقلاب اسلامی این رویّه شدت گرفت. در مسیر یزد به اردکان، ده ها شرکت فولاد وجود دارد. به یزدی که آب ندارد، مجوّز بنیان شرکت فولاد می دهند، می خواهند چه کار کنند؟ این فراوانی شرکت ها، تعداد کارخانه جات یزد، اصلاً سرسام آور است. این کارخانه جات نیاز به نیروی کار دارد. متأسّفانه با اینکه برخی از آن‌ها هم استانی من هستند، باید بگویم: این ها از سراسر ایران به یزد می آیند با اخلاقیّات متفاوت و با خواستگاه متفاوت و شهر یزد را از اکثریّت می اندازند. اکنون هویّت یزد، هویّت واقعی اش نیست.

با توجّه به اینکه یزد توانست افراد دیگر را در خود جذب کند، آیا معتقد هستید که حجم این مهاجرت آن قدر بالا بود که نتوانست این افراد را در خود هضم کند؟

خیر. عوامل زیادی مؤثر هست. عوامل اقتصادی هست. عوامل منفعت طلبی هست. سودجویی هست که باعث آن می شود.

این منفعت طلبی توسط یزدی هاست؟

یزدی ها و غیر یزدی ها.

یعنی منظورتان از این غیر یزدی ها، سرمایه گذاران غیر از استان یزد است؟

بله. ولی وقتی شما می روید استانداری یزد، می بینید که کارمندان آنجا ده درصدشان یزدی اصیل هستند (یعنی از شهر یزد) و نود درصدشان یزدی نیستند و از بقیۀ شهرها هستند تعجّب می کنید. سال ۱۳۷۱ سی سال پیش، یک مقاله ای نوشته بودم و در آن  این مطلب را بیان داشتم: چند سال دیگر باید در کوچه و خیابان های شهر یزد به دنبال یزدی اصیل بگردیم.

این از پیامدهای صنعتی شدن است. فقط هم مربوط به اینجا نیست. هرجایی هم همین طوری می شود.

بله هست. عوامل طبیعی هم دخیل بوده است. مثل خالی شدن روستاها به دلیل خشکسالی ها. اکنون جمعیّت سانیچی های مقیم یزد، ده ها برابر جمعیّت خود روستای سانیچ است. چندین خانوار سانیچی در یزد زندگی می کنند. تازه سانیج، روستای خوش آب و هوای یزد است. بسیاری از روستاها که خالی از مردم شده اند. مطالعۀ من نشان می دهد، مهاجرت های اوائل انقلاب اسلامی هم از درون استان یزد بود و هم از بیرون استان. به این دلیل بود که یزد یکی از ارزان ترین شهرهای ایران بود. از لحاظ کرایه، اجاره و رهن، بسیار ارزان بود. به دلیل این ارزانی، شرکت هایی در یزد مثل قارچ سبز شدند. این شرکت نیروی کار هم می خواست و این ها در یزد ماندگار شدند.

اگر بخواهیم تقسیم بندی از مهاجرت داشته باشیم، یک مهاجرت اوائل انقلاب به دلیل ارزانی شهر، مهاجرت ناشی از جنگ، مهاجرت ناشی از انقلاب صنعتی۱۳۷۵ش و کارگران مهاجر و مهاجرت ناشی از خشکسالی داخل استان یزد را داریم و اخیراً هم مهاجرت هایی از جاهایی مثل سیستان و بلوچستان را داریم که هم به علت دافعه خشکسالی استان خودشان است و هم جاذبۀ اشتغال اینجا.

در پنج سال اخیر، سیل شدید مهاجرت از سیستان و بلوچستان به یزد زیاد شده به خاطر خشکسالی آنجا و اتفاقاتی دیگر مانند تسهیلات پزشکی یزد است. الان مهاجرت به چندین قسم است. یک سری از یزدی ها که دستشان به دهانشان می رسد، مهاجرت می کنند به تهران. یک تعداد هم که وضعشان بهتر است مهاجرت می کنند به خارج از کشور. یک سیستانی اگر توانست به تهران برود، می رود آنجا. اگر زابلی توانست به زاهدان مهاجرت می کند. اگر نتوانست به کرمان می رود. اگر وضعش بهتر بود می آید یزد. چند وقت پیش خوانسار بودم. تمام زمین های خوانسار را خوزستانی ها خریده اند. پدیده بی آبی و خشکسالی دارد این مهاجرت ها را دامن می زند. نخستین مهاجرتی که به یزد شد سال ۱۳۵۰ ش بود. تعدادی از مهاجرین و یا به گفته ای معاودین را صدام از عراق بیرون کرد. عراقی هایی که ایرانی تبار بودند، یزدی تبار بودند، آنهایی که پنج نسل پیش تر از یزد رفته بودند، آمدند. بعد از آن، آغاز جنگ تحمیلی سال ۱۳۵۹ش بود. به ویژه از خوزستان آمدند و چیزی حدود پنجاه درصد آنها برنگشتند و در یزد ماندند. همه این ها تاثیرگذار هستند. حتی تاثیر رادیو و تلویزیون و شکلی از سبک زندگی که رادیو و تلویزیون ترویج می کند. این ها در زندگی تاثیر گذاشتند. مثلاً یک چیز ساده، تا زمانی که پدرم زنده بود، هیچ وقت به خودمان اجازه نمی دادیم که جلوی او پایمان را دراز کنیم. حالا بچه ها نه تنها پایش را جلوی ما دراز می کند، بلکه پشت اش را هم به ما می کند.

در تحقیق دیگری که انجام دادم، از نتیجه آن تحقیق برمی آمد که یزدی ها کسر شأن خود می دانند افرادی خارج از خودشان با فرهنگی پایین تر (فارغ از ارزش گذاری و توصیفی عرض می کنم) را در شهرشان بپذیرند و انگار شهرشان مورد تجاوز قرار گرفته است. این را چقدر جدّی می دانید؟

تا اندازه ای قبول دارم. مقاله ای دارم که پاسخ بسیاری از پرسش های شماست. مقاله ای که بسیار سر و صدا کرد و چندین بار هم تجدید چاپ شد. عنوانش این بود: «یزدی ها مجرم نیستند». آمار دادگستری را دارم. رئیس دادگستری یزد که یک غیر یزدی بود، گفته بود: زشت است که مردم شهری که به دارالعباده معروفند، این قدر آمار فساد و طلاق و… داشته باشد. پاسخم این بود: شما بروید در راهروهای دادگستری یزد نگاه کنید ببینید چقدر از این ها یزدی هستند. در داخل راهروهای دادگستری، شما یزدی نمی بینید. بیشتر افغانی و غریبه هستند. در سال ۱۳۴۰ روزنامۀ کیهان نوشته بود، یک نفر در زندان یزد هست. آن یک نفر هم یزدی نیست. سال ها زندان یزد خالی بود. همه آمارها را خدمتتان می فرستم. آمار کشفیّات مواد مخدر را ببینید. این ها در کجا دستگیر می شوند؟ در مهریز. از کجا می آیند؟ از کرمان و زاهدان. همه جا پول می دهند، رد می شوند. اینجا می آیند دستگیر می شوند. آن وقت می شود: کشفیّات مواد مخدر در یزد. زندان های یزد پر است از این ها. کُردها، لُرها، بلوچ ها، سیستانی ها. افغانی ها و اقوام دیگر از همه گروه و طایفه ای در زندان یزد هست. (در موقع ملاقات به در زندان یزد بروید. همه غیر بومی اند) بپرسید چند نفرشان یزدی هستند. از یزدی های زندان بپرسید: به چه علت در زندان هستند. یا زندان مَهریه هستند یا تصادف قتل غیر عمد. خوشبختانه هرسال یزدی ها پول می گذارند و این زندانیان غیر عمد را آزاد می کنند.

افراد مهاجری که می آیند از اقوام گوناگون هستند. طیف خاصّی از آن‌ها هم از سیستان و بلوچستان می آیند. آنهایی که بلوچ هستند، اصرار دارند که هویّت خود را حفظ کنند. لباس بلوچی خود را بپوشند. وقتی که در خیابان راه می روند به خصوص خانم هاشان با همدیگر راه می روند. خانم هایشان در پیاده رو می نشینند. روی سکوی مغازه ها می نشینند. تعداد فرزندانشان بالاست. بر شیوۀ زیست خود  اصرار دارند. این بر خلاف دیسیپلین مقبول یزدی هاست. در واقع این ها یک جور رفتار نچسب از منظر یزدی ها دارند، نظر شما چیست؟

یزدی ها به تعداد بالایی از جمعیّت این بلوچستانی ها خانه اجاره می دهند. اگر شهرهای دیگر بودند، مقاومت می کردند. بعد از جنگ افغانستان، یک گروه بزرگی از افغانستان به ایران آمدند. طبق مصوّبۀ کشوری، یزد جزء چند استانی است که می تواند مهاجر افغانی داشته باشد. بالاترین آمار جرم و جنایت در یزد از افغانی های مقیم یزد است. هر کاری هم می کنند، در آمار یزد ثبت می شود و به نام یزد تمام می شود. فلانی در تفت زنش را کشت. ولی کی  بوده، افغانی بود. امّا با همه این ها وقتی یک افغانی به یزد می آید، به آنها راه می دهند. در گلپایگان یک افغانی به یک بچۀ ایرانی تجاوز کرد، مردم گلپایگان جمع شدند، تمام افغانی های آن شهر را دم یک کاروانسرا نگه داشتند و از در دیگر بیرون شان کردند. از آن سال یک افغانی هم در گلپایگان نیست. نه اینکه مجاز نباشند، جرات نمی کنند بروند. ولی در یزد، جنایت می کنند و حضورشان تداوم دارد. به استاندار پیشین می گویم، چرا چنین اجازه ای می دهید؟ می گوید که طبق قانون، مجازند.

حتی معیارهای اخلاقی قدیم از بین رفته است؟

بله. معیارها از دست رفته. متأسّفانه این پدیده در همۀ کشور است، ولی در یزد نبود. ممکن است یک جنس را در چند مغازه با چند قیمت ببینید. هر کدامشان هم قسم می خورند، فاکتور در می آورند و قیمت را نشان می دهند. اگر قیمت را زیر سوال ببرید، می گویند: حتماً مغازه دار دیگر که ارزان‌تر می دهد از پیش خرید کرده است. می گوییم: نه فاکتورش نشان می دهد، می گوید: حتماً از یک جای دیگر خریده است. بنابراین ما شاهد کلاهبرداری و کلاه گذاری هستیم.

بنابراین متوجّه می شویم معیارهای اخلاقی زیرسوال رفته است؟

به خصوص در نسل جدید. وقتی به بازار می رویم، بخواهیم بین فروشندۀ مسن و جوان، از یک نفر خرید کنم، من از مسن خرید می کنم. پیش خودم فرض می کنم و می گویم: آن فروشندۀ مسن هنوز آن معیارهای خوب اخلاقی گذشته را دارد.

از نظر فرهنگی دیگر چه تغییراتی احساس می کنید، اتفاق افتاده است؟

ببینید یک سری چیزهاست که جهانی است، روابط خانوداگی دیگر وجود ندارد. می روید در یک جمع خانوادۀ چند نفری، ده نفر آنجا نشسته اند، هر ده نفر دارند با موبایل خودشان ور می روند. ناچار شده اند بروند عید دیدنی خانه پدربزرگ و مادربزرگ خودشان. رفت وآمدها تقریبا هیچ شده است. مثلاً بیشترین درصد رفت و آمد شاید یک بار در سال باشد. مثلا برادرهای بزرگم را سالی یک بار می بینم. کاهش روابط متعلق به کلّ کشور است.

در یزد چه عواملی باعث کاهش این روابط شده است؟

بعضی وقت ها عواملی مانند تجمّل گرایی و لوکس گرایی را مؤثر می دانم. مثلاً این برادر می رود خانۀ آن برادر. وقتی به خانه برمی گردند، زنش می گوید: دیدی چه مبلی خریده بودند، مبل ما قدیمی است. این ها هم ناچار می شوند بروند مبل بخرند. چشم و هم چشمی ها. من این قدر دارم. او آن قدر دارد. در حالی که پیش تراین حرف ها نبود. حرف هایی که رد و بدل می شود. (منظور متلک ها و تیکه ها).

حتما خانه های سنتی یزد را دیده اید، خانه هایی هست چهارسویه. خانه هایی که چندین نسل در این خانه زندگی می کردند. پدربزرگ و مادربزرگ در یک گوشه خانه زندگی می کردند. تمام عروس و دامادها و نوه ها، در همین خانه بزرگ می شدند و می رفتند. ولی اکنون هیچ جایی این را نداریم. مگر به ضرورت پزشکی که مثلا پدر افتاده شده و بچه ها ناچار به نگهداری هستند. حالا که رسم شده می گذارند آسایشگاه سالمندان. شما هیچ جا نمی بینید دو نسل کنار همدیگر زندگی کنند.

روابط یزدی، روابط خاص بود. مثلاً محتاط هستند و با ملاحظه با دیگران برخورد می کنند. بعضی ها هم می گویند نه اتفاقاً خیلی هم باز هستند. می خواهم این دو نظر را به چالش بکشید.

همپای این تغییرات، مثلاً در محله های قدیم یک معتمد محل نه از بابت فضولی، بلکه خبر داشته که فلانی دختر دم بخت دارد و وضع مالی اش خوب نیست و باید با کمک نیکوکاران محل به او کمک کند. همۀ مردم از حال همدیگر خبر داشتند. اکنون در کوچۀ ما شاید اسم یکی دوتا از همسایه ها  را بدانم. در محلّۀ صفاییه یزد که اصلا امکان همچین چیزی وجود ندارد. از همین کوچۀ صدمتری ما، اگر همسایه ای را در خیابان ببینم، نمی شناسم شان. در صفاییه، همسایه، همسایه را نمی شناسد. در حالی که قدیم ها می گفتند: همسایه از همسایه ارث می برد.

این فرضیّه را به چالش بگیرید. می گویند: در یزد حریمی وجود داشته است برای یزدی که در آن آشنا، اعم از همسایه، فامیل و دوست و معتمد در آن می گنجید و از سایرین فاصله ها  حفظ می شد.

نه همچین چیزی نیست. این حرمت ها همیشه حفظ می شد.

در مورد غریبه صحبت می کنیم. کسی که در دایرۀ آشنا نیست، با احتیاط بسیار با آن‌ها برخورد می شد. آیا چنین چیزی را قبول ندارید؟

نه قبول ندارم. الان به  این دلیل که همه سرشان در لاک خودشان است، سعی می کنند، گلیم شان را از آب بیرون بکشند. آن کسی که بدبخت است، در پی بدبختی خودش است. کسی که خوشبخت است می گوید: دارم و گوشت کیلویی پانصدهزار تومانی می خرد. می گوید: آنکه ندارد چشمش کور می خواسته داشته باشد. به همین راحتی. چشمش کور برود زحمت بکشد دربیاود. امّا آن موقع این طور نبود. همسایۀ فلانی دستش به دهنش نمی رسید. شب این ور و آن ور به شیوه های گوناگون، به طوری که همسایه ها نفهمند، به او کمک می کردند. الان این روحیه هنوز در محلات قدیم هست. کافی هست بروید به محلات کهن یزد که هنوز آن روحیّۀ حسنه هست. هنوز آن روحیّه غیرت وجود دارد. کافی است بروید در یک محلّۀ قدیمی و  به دختری که تو محل رد می شود متلک بگویید، امکان ندارد کتک نخورید و از آن محله در بیایید.

در مورد تاثیر فضای مجازی بفرمایید که چقدر روی سبک زندگی یزدی ها تاثیر گذاشته است؟

چیز غیرقابل انکاری است. دربارۀ فضای مجازی و موبایل که آمده است؛ هرچه بگویم توضیح واضحات است. امکانات بسیاری را موبایل و فضای مجازی فراهم کرده است. مک لوهان حدود شصت هفتاد سال پیش گفت که جهان کوچک شده است. اگر مک لوهان الان بود چه می گفت؟ جهان که هیچی، همه جا شده همین. مک لوهان جدیدی باید بیاید و تعریف جدید ارائه دهد. این فضای مجازی که پشت سر هم هست. تلگراف، تلفن، سینما، ویدئو. یک زمانی به قول جوان ها ویدئو داشتن لاکچری بود، الان از رده خارج شده، CD، بعداً انواع تلفن همراه و پیشرفتی که اصل دانش دارد، سرعت پیشرفت دانش که قبلا پنجاه سال، پنجاه سال بود. تا چند سال پیش روز به روز شده بود. اکنون شده ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه. این در تمام شئون زندگی مردم تاثیر گذاشته به ویژه در کم کردن رابطه ها. شاید شما هم یادتان باشد عیدها که می شد می رفتیم یک دسته کارت تبریک می گرفتیم، ولی اکنون طرف پیام تبریک می نویسد و All Forward می کند و به همه می فرستد.

به نظر شما صنعتی شدن که موجش از سال ۱۳۷۰ شروع شده بر سبک زندگی، تاثیرش بیشتر بود یا فضای مجازی؟

من نمی توانم به شما بگویم که کدام یک از این دو تا تاثیر مهمتری گذاشته است، چون در حقیقت دانش آن را ندارم. به هر روی عواملی باعث تغییر سبک زندگی شده است. ولی می شود گفت که تقریبا سبک زندگی بعد از جنگ تحمیلی ۱۳۵۹ش در یزد تغییر کرد. فشارهایی که بود برداشته شد. وضع مردم خوب شد. درآمدها خوب بود. جنس ها ارزان بود. قیمت ها خوب بود. مردم رفتند به سوی خانه های سه هزار متری برای زن و شوهرها.

سبک زندگی ده پانزده سال اخیر یزد، چه خصیصه هایی دارد که آن را سبک یزدی می شناسیم؟ چه خصیصه هایی آن را از سایر جاها متمایز می کند؟

ببینید این طوری نمی شود یک کلیتی برای آن مطرح کرد. این یکی دو سال با توجّه به بحران مالی که به وجود آمده که هیچ. باید آن را کنار بگذاریم. باید این را از تاریخ حذف کرد. باید در مورد پیش از این دو سال حرف بزنیم. گوشت را می خریدیم صد هزار تومان. الان شده است پانصد هزار تومان.

مطالبی را که گفتم شاید پایۀ علمی نداشته باشد. همه استنباطی است. تقریباً می توانم سه سبک زندگی در یزد را مشخص کنم. ولی نمی توانم مصداقش را بگویم. امّا سه سبک زندگی در یزد رایج است. یکی در بافت قدیمی است. اگر افغانی های آنجا را منها کنیم. در بافت قدیم آن هایی که آنجا هستند. مانند محلّۀ شاه ابوالقاسم، کوشک نو و یوزداران. آن بافت قدیم، تقریباً با همان شیوۀ گذشته هستند و ناچار هستند با مقتضیات روز زندگی کنند. روابط بین محلّه ای برقرار است. هیئت ها و سینه زنی ها برقرار است. یک چیز جالب در یزد هست که شاید نشنیده باشید. ایّام محرّم تمام ساکنان محلات جدید یزد که وابسته به محلات قدیم هستند (یعنی زادگاهشان آنجاست) در ایّام محرّم می روند به محلۀ خودشان و سینه می زنند. در محله ای که ساکن هستند، سینه نمی زنند. محلات سنتی و بافت تاریخ داریم که آن ساخت تاریخی شان، تقریباً  همچنان با همان معیارها و روابط بین همسایه ها و سبک زندگی همان چهل پنجاه سال پیش را با تغییرات جزئی دارند. یک سری محلاتی داریم مثل محله ای که من ساکنم (کوی سلسبیل) که با تغییراتی بین تغییرات محلۀ قدیم و محله جدید هستند. یک سری هم محلات لوکس و لاکچری مثل صفاییه، مسکن، بلوار جمهوری، رزمندگان. برخی از افرادی که رفتند به این محله های اخیر، برای آنکه بگویند: ربطی به آن قدیمی ها نداریم، حتی لهجه اشان را هم عوض کردند. کسر شأن خود می دانند که با گویش یزدی صحبت کنند. در حالی که یزدی هستند. بنابراین سه تا سبک زندگی داریم. محلات سنتی، میانی و اعیان نشین.

آیا زبان یزدی هم در چهل و پنجاه سال اخیر تغییر پیدا کرده و به چه علت؟

بله همپای گسترش و نفوذ رادیو و تلویزیون، زبان هم تغییر پیدا کرد. مؤثرترین عامل، رادیو و تلویزیون در محو گویش یزدی است. مثلا دانشجویی آمد کتابخانۀ وزیری، چنان تهرانی صحبت می کرد که انگار سال ها آنجا زندگی می کرده. در حالی که به نامش که نگاه کردم دیم پسوند نامش نوشته بود سنگ درازی که یک روستایی ته شهرستان مهریز یزد است.

ما یزدی ها همیشه به آب می گفتیم «اُو». اکنون کمتر یزدی است از این گویش برای آب استفاده می کند. البته پیرمرده ها همچنان می گویند. یا ما یزدی ها به کفش می گفتیم: «کُوش» الان فقط پیرمردها و پیرزن ها آن را همان جور تلفظ می کنند.

چقدر محدودیّت زبان باعث شده که یزد با توجّه به مهاجرت هایی که بدان وجود دارد، در نزدیک شدنش به زبان معیار  مؤثر باشد؟. تازه رابطه با دانشجویان غیر بومی را هم باید توجّه داشت.

همه این ها هست. مغازه دارها این طوری هستند. به خصوص مغازه دارهای «راسته بازار». از هر ده تا مشتری که به آن‌ها مراجعه می کنند، نُه تایشان غیر یزدی هستند. تاکسی ها از هر پنجاه تا مسافری که سوار می کنند، نیمی شان غیر یزدی هستند. از این رو ناچار می شوند به گویش معیار نزدیک شوند. تقریباً بیشتر یزدی ها ماشین دارند. ترمینال یا کارخانه ها که با گروه های کارگری که مهاجرین که هستند. ناچارند با تهرانی ها، افغانی ها، سیستانی و بلوچستانی ها به قول ما یزدی ها «چاپونی» (شیوۀ گویش غیر یزدی) صحبت کنند. این گویشی را که من اکنون با شما صحبت می کنم چاپونی می گویند. به طوری که مخاطب غیر یزدی متوجّه شود.

چه تغییراتی در غذا ایجاد شده است؟ غذاهای خاصّ یزد چه بود. تحوّلات غذایی مثل فست فودها و ورود آش آبادانی، شیرازی…

همپای مهاجرت و همپای تغییر سبک زندگی، تغییراتی ایجاد شد. تا سی چهل سال پیش رستوران در یزد معنا نداشت. اکنون کمتر خیابان و کوچه ای در یزد هست که رستوران نداشته باشد. اگر در یزد سال۱۳۵۰ می گشتید، یک یا دو ساندویچی بود. دو سه کبابی، دو تا رستوران. مشتری این رستوران ها هم بیشتر یزدی ها نبودند. کسی بود که به یزد آمده بود. در یزد غذاها ساده بود و عمده ترین آن ها آب گوشت، دم پختک. عدس پلو. ماش پلو بود. البته برنج هم بعد از انقلاب زیاد شد. برنج کوپنی توزیع می کردند، بعد از آن همه برنج خور شدند. می دانید که حدود هفتاد، هشتاد سال پیش مردم سالی یک بار برنج می خوردند. سالی یک بار ماهی می خوردند. آن هم عید تا عید. زمستان ها ماهی را از بندر با مشکلاتی می آوردند. افزایش مصرف ماهی در سبد غذایی مردم هم تحت تاثیر بهبود ترابری مانند هواپیما و قطار است و هم پرورش ماهی در خود استان. (پرورش ماهی در یزد کویری به عنوان برند نمونه شناخته می شود) جالبه بدانید اکنون یزد به عنوان شهر کویری به تهران گل صادر می کند. در کنار گل رُز اصفهان. یکی از مراکز پرورش گل رُز روستاهای یزد است که گل صادر می کند.

شاید اکنون هزار مغازه پیتزا در یزد وجود داشته باشد. در حالی که  تا سال ۱۳۶۰ شاید یک مغازه پیتزافروشی در یزد وجود داشت. حتی در محلات فقیر یزد، قهوه خوردن مد شده است. قبلاً در یزد سالی یکی دوبار قهوه مصرف می شد، آن هم در عزاداری ها و در مجالس سوگواری. الان می بینید قهوه درست می کنند و در محلۀ حسن آباد یزد کافی شاپ باز کرده اند.

در شب و در خیابان، شاهد حضور جوانان و بانوانی هستیم که با خانواده یا حتی تنها و در تاریکی حضور دارند. این ها را چطور ارزیابی می نمایید؟

این مربوط به یک زندگی لوکس و لاکچری آنجاست. افرادی که آنجا هستند، شاید پنجاه درصد افراد آنجا یزدی نباشند. تهرانی باشند. شیرازی باشند. همه اش یزدی نیستند. یعنی بافت جمعیّتی آنجا یزدی نیست. یا بافت خانواده ای تازه به دوران رسیده هستند. یا با استفاده از رانت، به الاف و علوفی رسیده اند و وضع مالی خیلی خوبی دارند. دلار بشود پانصد هزار تومان برای آنها بهتر است. گوشت بشود کیلویی دو میلیون تومان برای آنها فرقی ندارد. این مردم پایین شهر هستند که نان چهار هزارتومانی بشود چهارهزار و دویست تومان مقاومت می کنند. شما نباید آنها را قیاس کنید. اگر قیاس می کنید، بدانید که یک حالت جدا بافته ای دارند.

دیدگاهتان را بنویسید