بشارت نو درگذشت مهسا امینی و سوالاتی در خصوص گشت ارشاد را بررسی می کند:
مرگ دخترجوان، روایت پلیس و تردید جامعه
مرگ مهسا امینی موجی از نگرانی، خشم و حتی انزجار را در میان مردم از هر طیف سیاسی بر انگیخت. چرا که جامعه شاهد مرگی غم انگیز، هولناک و آغشته به ابهامات بسیاری بود. دختری ۲۲ ساله که از شهرستان سقز مهمان ومسافر تهران بود؛ در ورودی مترو به خاطر نوع حجاب و پوشش خود دستگیر و برای توجیه و ارشاد از برادرش جدا و به خیابان وزرا برده شده بود ودر همین مسیر و مکان به ناگهان دچار عارضه شده و ظرف چندساعت در بیمارستان چهره بر حجاب خاک کشید.
بسیاری از اقشار مختلف جامعه از این رخداد ناراحت و حتی خشمگین شدند وهمین گواهی بر این است که بخش زیادی از جامعه به هر علت؛ اعلام مرگ به دلیل سکته قلبی ناشی از ترس را به راحتی قبول یا حداقل هضم نکرده و با بدان به دیده تردید توام با سوال می نگرد و یا حداقل در مورد آن سوالاتی دارد که باید بدون درنگ و البته به صورت صحیح بدان پاسخ داد. در هر صورت پاسخ به پرسش ها پیرامون این مرگ و علت آن یک مساله مهم است.
یکی از روایت ها، روایتی است که علت مرگ مهسا امینی را نه سکته قلبی بلکه ناشی از برخورد خشن، ضرب و جرح از سوی پلیس « گشت ارشاد » می داند. در این زمینه برخی از پزشکان نیز با توجه به تصاویر منتشر شده او در روی تخت بیمارستان، چهره کبود، خونریزی گوش و بینی و همچنین تزریق خون به وی را نشانی از آسیب به جمجمه، به دلیل برخورد جسم سخت به سر مهسا امینی عنوان کردند. چون تزریق خون به بیمار که در تصاویر مشخص است با سکته قلبی و مغزی چندان همخوانی ندارد و بیشتر برای جبران خون ناشی از خونریزی به کار می رود و این امر روایت مرگ ناشی از ضرب و جرح و صدمه به جمجمه را حداقل در ظواهر امر قابل قبول تر می سازد.نبود بیماری زمینه ای، سن پایین هم از دیگر مسایلی است که امکان وجود مشکل قلبی و مغزی را کمتر می کند.
اما روایت رسمی و انتشار فیلم کوتاهی از داخل بازداشتگاه نشان می دهد که او هنگام گفتگو با یک پلیس زن از حال می رود و به صندلی تکیه می دهد. که البته باز نتوانسته افکار عمومی را قانع کند چرا که احتمال اینکه فردی بعد از ضربه مغزی حتی تا دو ساعت به هوش باشد نیز وجود دارد و بهتر بود که مسئولان بجای دستور انتقال او به سقز و پیگیری برای دفن پیکر مهسا امینی با کالبد شکافی در حضور نمایندگان افکار عمومی و عدم تعجیل، اجازه شفاف شدن دقیق ماجرا را می دادند و علت اصلی درگذشت این دختر ۲۲ ساله را با نظر کارشناسان اعلام می کردند.
این چگونه ارشادی است که سکته آورده است؟
اگر روایت پر انتقاد پلیس که می گوید مرگ مهسا ناشی از ترس و وحشت از پلیس بوده را باور کنیم که باور آن نیز به شدت سخت است باید پرسید مگر پلیس ایران چه ویژگی ها، رفتار و تجاربی را درذهن شهروندان برجای گذاشته و یا چه تصویری از پلیس در ذهن جوانان شکل گرفته است که رودرویی با آنان، به گفته خودشان منجر به سکته مغزی و یا قلبی و حتی مرگ شده است. روایت رسمی نشان از این می دهد که پلیس بجای آنکه مرجع امنیت باشد تولید کننده وحشت و رعبی است که به سکته می اندازد و می کشد. حال به این روایت دقیق تر اگر بنگریم باید گفت که مهسا امینی با بخشی از پلیس مواجه شده است که تازه اسم ” ارشاد ” را با خود به یدک می کشد و برای « توجیه و آموزش» دختران را در سطح شهر دستگیر می کند. این تلقی و تصور که پلیس ارشادی و آموزشی ما یک عامل ایجاد وحشتی منجر به سکته است عملا خود ساختار پلیس و خصوصا گشت ارشاد را به چالش می کشد. به عبارتی اگر این درست باشد که مهسا امینی از وحشت گشت ارشاد سکته کرده است منتج به این نتیجه می شود که اقدام صورت گرفته یا ارشادی نیست و یا چنان سخت و محکم است که تصویری در ذهن جوانان ساخته که به چنین حادثه ای منجر گشته است. اگر اینگونه است و اگر زنان ما از گشت ارشاد که به قول خود در راستای امر به معروف و نهی از منکر اقدام می کنند چنین واهمه و ترسی دارند باید پرسید این تلقی و انگاره جامعه شناختی چرا و چگونه شکل گرفته و چه تجارب تلخی پس پشت آن نهفته است؟ اگر این انگاره در اذهان عمومی وجود دارد و پلیس را یک غول بی رحم تلقی می کند که مواجه با بخش ارشادی و آموزشی آن چنین عواقبی به وجود آورده و در گذشته نیز مواردی از ترس و وحشت از آن ثبت و ضبط شده است نباید گفت وای به حال مردم، وای به حال امنیت و پلیس کشورما؟
عقب گرد در سیاست های غلط شهامت است
این فضایی که انگاره مردم از پلیس، نه یک بانی امنیت بلکه مخل آن است قطع یقین به اقتدار پلیس نمی انجامند که هیچ، بلکه کارکرد آن در بخش مثلا ارشادی و آموزشی آن را نیز عقلا و شرعا با سوال مواجهه می سازد با این روایت رسمی از خود پلیس و بیان اینکه دختر جوان سقزی به دلیل ترس از گشت ارشاد دچار سکته شده است.
عملا حق را به کسانی می دهد که در همه این هفته ها، ماهها و سالها با این بخش از پلیس و یا حداقل با نوع رفتار آن مخالف بوده و آن را در راستای بسط ارزشها و اخلاقیاتی که بخشی از جاکمیت و جامعه بدنبال احیای آن بوده اند نمی دانستند.
شاید عده قلیلی نیز بر این تلقی به عنوان امری مناسب برای پیشگیری تاکید کنند که البته این ادعا را کمتر کسانی حتی در صورت باور به آن نیز می توانند به دلیل ضد انسانی بودن آن بر زبان جاری سازند. اما خود جامعه پاسخی به این نوع استدلال می دهد. بعد از پر رنگ شدن اقدامات سختگیرانه گشت ارشاد و یا بعد از مرگ دختری به نام مهسا امینی بعد از ارشاد، آیا فرم لباس پوشیدن زنان و مردان تغییر کرده است؟ آیا ترس منجر به پیشگیری و یا تحمیل نوع خاصی از سبک لباس پوشیدن شده است؟ قدم زدن امروز در خیابان، نقض این انگاره و پوچی آن را به وضوح نشان می دهد. این یعنی ، وقت بازنگری در برخی از سیاست ها فرا رسیده است. نباید سبک زندگی و بینش مردم و شهروندان را نادیده گرفت و حتی سعی کرد که خواستها، بینش و سبک زندگی شهروندان را بر اساس یک الگو تغییر داد تازه آن را هم با ابزار پلیسی. باید پذیرفت که نارضایتی تولید شده و حتی مقاومت مردم در برابر برخی از رفتارهای پلیس بیش از نتایج تصور شده پشت این سیاستها بوده است. حوزه عمومی به وضوح نشان می دهد که حاصل این اقدامات که مغایر خواست عمومی است نه تنها تغییری به دلخواه سیاستمداران ایجاد نکرده بلکه برعکس بر تولید نارضایتی افزوده است پس برای بازگرداندن اعتماد عمومی و امنیت روانی و ترمیم روحیه آسیب دیده جامعه برگشت از سیاست های اشتباه ابتدایی ترین راه است که خود این امر نه ضعف بلکه یک نوع شهامت به حساب می آید.
موهایش درکفن و تنش در حجاب تلی از خاک
حال می توان به چند نکته دیگر نیز پرداخت. نظام آموزشی در مدارس، فرهنگ سازی در صدا و سیما، ساخت فیلم و انیمیشن و تولید کتابها، سخنرانی ها و غیره و صرف میلیاردها تومان از بودجه عمومی کشور برای امور تبلیغی ، آموزشی و دینی آن هم با شکل و رنگ هنری و زیبایی شناختی، وقتی نتوانسته یک نوع خاصی از سبک زندگی یا پوشش را در ۲۲ سال به یک زن جوان بیاموزد در فضای آکنده از بتن و میله شبیه قفس، جرینگ جرینگ دستبندها و حضور چکمه ی پلیس، چگونه در یک ساعت می توانست نهادینه گردد؟ آیا بیهودگی برخورد مستقیم و پلیسی با امر اجتماعی مشخص نگردیده است؟ برونداد این رخداد چه هست؟ جز افزایش نارضایتی و عدم اطمینان؟ تاکنون که چنین بوده و بنظر می رسد در صورت تداوم این امر نیز دستاورد گشت ارشاد با همین وضعیت و سازوکار ، برخورد ناصحیح با مسائل اجتماعی و درک نادرست خواست های مردمی و بی توجهی به مطالبه آنان چیزی نخواهد بود و نه تنها به حل معضلات نخواهد انجامید بلکه به انباشت آن نیز دامن خواهد زد. به هرحال سرگذشت این درگذشت چنین بود که دختری بنام مهسا(ژینا) امینی بخاطر دیده شدن بخشی از موهایش دستگیر شد تا توجیه شود اما مرد و حالا همه موهایش زیر کفن پوشانده و تمام بدنش در حجاب تلی از خاک مصون مانده است.