مافیا و شهر بی دفاع
بازی مافیا، روزمرگی های زندگی واقعی ما را به تصویر می کشد، همان صحنه هایی که در آن تاریخ و گاهی امروزمان بارها و بارها تکرار می شود. دست و پا زدن های شهروندی برای ماندن در بازی، شباهت زیادی به تقلای آدم ها برای بقا در رقابت نفس گیر زندگی در ایران دارد و کاسه های داغ تر از آش، لکه ننگی بر پیشانی شهری است که ساده لوحانه گاهی همه هستی اش را در یک شب بر باد می دهد.
ناآگاهان آمار بالایی از شهر را تشکیل می دهند همان هایی که در دنیای واقعی علاقه ای به خواندن و فهمیدن ندارند و تنها به گذر عمر و همراهی دیگری بسنده می کنند. در این میان تعداد محدودی مافیای آگاه در زیر پوست شهر زندگی می کنند، همان هایی که در روز تظاهر به شهروندی و در شب از میان مردم شکار خود را انتخاب و صبح روز بعد بر جنازه کشتار خویش می گریند، آنها شباهت زیادی به مافیای دارو، سکه، بورس و مسکن دارند آنهایی که به نور چشمی، سلطان یا زالو نیز شناخته می شوند. مرگ بیماری از نبود دارو نمونه بارزی از این مافیای پنهان است.
در بسیاری از صحنه ها، مافیا طلبکارانه و با ابزار ناآگاهی شهر، یقه شهروندی را می گیرد و حق نداشته اش را با توپِ پُر طلب می کند، اینجاست که کار شهروندان ناآگاه آغاز و با همدستی مافیا بدون توجه به التماس ها خودخوری می کند. مثل دارویی که احتکار، روغنی که بیش از نیاز خریده و خودروی بی کیفیتی که برای خریدش صف کشیده می شود.
گاهی نقش ها جا ب جا می شود، گاهی برخی زیر یک نقش می زنند و در اکثر موارد اقلیت حریف اکثریت می شود.
بازی مافیا تلخ ترین سناریو زندگی در گوشه خاورمیانه است، گاهی شهروندی برای اثبات حقانیت خود به آب و آتش می زند اما شهر به بیماری مسری و خطرناک ناآگاهی دچار است پس جای حق و باطل براحتی عوض می شود.
حتی شهروند آگاه نیز در دنیای ناآگاهی کاری جز تماشای سقوط شهر ندارد و محکوم به دفن در باتلاقی می شود که نقشی در ایجاد آن نداشته است.
شهروندی زودتر می میرد که بیشتر می داند و یا بهتر برای نجات شهر جنگیده است، زجرآور آنجاست که شریان های اصلی شهر جلوی چشم شهروندان ناآگاه یک به یک قطع و شهروندانِ بی پناه در بازی به مافیا می بازند.
شهر به ناآگاهی و سادگی می بازد، شکستی که سقوط انسانیت و عدالت را در حقیقت به همراه دارد و این عاقبت جامعه ای است که نه می داند و نه می خواهد بداند.