عبدالله ناصری: عارف ریاست ستاد روحانی را قبول نمیکرد
همروحانی و هم اصلاحطلبان تمام سعی و تلاششان این است که خودشان، هواداران شان و اصولگرایان معتدل در یک سبد رای قرار بگیرند سه ماه تا انتخابات بیشتر باقی نمانده است. آنچه روزهای اخیر در اردوگاه اصلاحطلبان شاهد هستیم این…
همروحانی و هم اصلاحطلبان تمام سعی و تلاششان این است که خودشان، هواداران شان و اصولگرایان معتدل در یک سبد رای قرار بگیرند
سه ماه تا انتخابات بیشتر باقی نمانده است. آنچه روزهای اخیر در اردوگاه اصلاحطلبان شاهد هستیم این است که میخواهند خود را به مقام معظم رهبری برای طرح دیدگاهها و برنامههایشان نزدیکتر کنند و به نوعی ارتباط مستقیم با ایشان بگیرند. آیا این تحرکی برای فراهمکردن زمینه مساعد و مقدمات کار انتخاباتیشان است یا موضوعی جدا از انتخابات محسوب میشود؟
بحث انتخابات فصلی و موسمی است که طبیعتا اصلاحطلبان از آغاز جمهوری اسلامی همیشه در این صحنه حضور داشتند و دوره به دوره این حضور فعالتر شده است، بنابراین از آنجا که اصلاحطلبان خود را درون نظام میدانند و سهم و نقشی برای خودشان از جهت تثبیت جمهوری اسلامی قائلند، در انتخابات شرکت میکنند و انتخابات هم بالاترین جلوه حضور هر کسی است و این نقشآفرینی علیالسویه است. در موضوع ارتباط و نزدیکی اصلاحطلبان با رهبری نیز باید گفت این ارتباط وجود داشته است، البته بعد از سال ۸۸ یک مقدار دچار چالشهایی شد اما کمابیش بود.
نبود آقای هاشمی یک فاصلهای بین اصلاحطلبان با حاکمیت ایجاد نکرد؟
با رحلت آقای هاشمی این بحث کمی پررنگتر شده است. فقط بحث کادر لیدری جریان اصلاحات با رهبری نظام نیست، بلکه بحث عمومی در سطح کشور است. آنچه آقای خاتمی مطرح کرد وفاق و همدلی در سطح عمومی جامعه و بین تمام جریانات سیاسی و جناحی کشور بود؛ به این معنا که همدیگر را به رسمیت بشناسند و میدان رقابت را برای همدیگر باز نگه دارند و احترام متقابل را برای رقابت سالم انتخاباتی و حضور در صحنه مدیریت کشور احراز کنند.
چرا اصلاحطلبان رویکرد گذشتهشان را دنبال نمیکنند که یک نفر حلقه واسط آنها با حاکمیت شود، در واقع به جای آنکه از آقایان ناطق، روحانی یا سیدحسن آقای خمینی برای نقشآفرینی در این حوزه استفاده کنند، میخواهند بدون واسطه ارتباط مستقیم و نزدیک با حاکمیت داشته باشند؟
هیچگاه اصلاحطلبان دنبال این نبودند که ارتباطشان با رهبری از کانال یک فرد باشد. در طیف گسترده اصلاحطلبان هر کسی حسب ضرورت و شرایط و مقتضیات تماس، حضور و ملاقات با رهبر انقلاب داشته است.
همچنانکه بعد از حوادث ۸۸ نیز دیدیم که آقای موسوی لاری، آقای جهانگیری و آقای مجید انصاری دیدارهای رسمی انجام دادند و مباحثی را مطرح کردند و مباحث نیز رسانهای مطرح شد. اگر چه بعد از حوادث سال ۸۸ این دیدارها و گفتوگوها کمتر شد اما به این معنا نیست که اصلاحطلبان دنبال نگهداشتن یک فرد در این حوزه باشند، بنابراین تلقی غلطی است که فکر کنیم آقای هاشمی در دوران حیاتش نقشی را برای اصلاحطلبان ایفا میکرد.
خیر، آقای هاشمی یک جایگاه خاصی در درون حاکمیت داشت ولی بعد از حوادث ۸۸ با مسائلی روبهرو و با وقایعی آشنا شد که در دیدارهایی با رهبری این مسائل را مطرح میکرد اما این کار الزاما به معنی نمایندگی رسمی از جبهه اصلاحات برای گفتوگو با رهبر انقلاب نبود.
اما برخی اصلاحطلبان آقای هاشمی را حلقه واسط بین جریان اصلاحات و رهبر انقلاب توصیف میکنند که در نبود او یک خلاء به وجود آمده است. یعنی عدهای از هماردوگاهیان سیاسی شما خلاف این نظر را مطرح میکنند، چطور نظر شما با نظر آنها قابل جمع است؟
شاید کمی در فهم مساله با هم تفاوت داریم. آقای هاشمی بعد از سال ۸۸ با واقعیتهایی در عرصه اجتماعی مواجه شد، همانطور که بسیاری از رهبران جبهه اصلاحات میگفتند دولت پیشین، دولتی بود که اساسا نگاه، رویکرد و کارکردش با اهداف جمهوری اسلامی و قانون اساسی نمیخواند اما چون آقای هاشمی در متن حاکمیت بود، زمانی که این مساله را درک کرد، طبیعتا دغدغه بیشتری داشت و برای اینکه عملا بهعنوان رئیس یک نهاد آن را طرح کند سهلالوصولتر برایش بود که مسائل را صریحتر بیان کند و نه تنها در دیدار بلکه حتی در رسانهها و ملاقاتهای عمومی که جنبه رسانهای پیدا میکرد این مسائل را میگفت، یعنی حوادث ۸۸ نقطه عطفی در نگرش و نگاه آقای هاشمی ایجاد کرد.
اگر بخواهم صریحتر بگویم نزدیکی خیلی قابل لمسی که بین او و اصلاحطلبان ایجاد شد، اگرچه خود را شخصیت فراجناحی میدانست و واقعا هم این طور بود ولی این احساس نزدیکی باعث میشد که بیان دغدغههایش در دیدارها، ملاقات و عرصه رسانهها بسیار منطبق با دغدغههای همیشگی اصلاحطلبان باشد.
اصلاحطلبان برای آنکه طرح دیدگاه را به صورت مستقیم داشته باشند چه مدلی را میخواهند دنبال کنند، یعنی از چه نظر میخواهند صحبتها و نظرات خودشان را به حاکمیت منتقل کنند؟
این افکار و نظرات در عرصه افکارعمومی منتقل میشود اما لب مطلب همان موضوعی است که آقای خاتمی گفت و بعضی از دوستان آن را تبیین و باز کردند. یعنی دوباره همان مسائلی که هم آقای هاشمی و هم اصلاحطلبان گفته بودند اعلام شد که حاضرند برای اینکه جامعه به همدلی برسد تلاش کنند اما بخشی از جریان اصولگرایی خیلی این را لمس و فهم نمیکرد تا آنکه ترامپ برای ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شد و بعد از آن، مواضع او و رخدادهایی در عرصه بینالمللی شکل گرفت.
علاوه بر این، واقعیتهایی که در عرصه ملی جریان اصولگرایی بعد از دولت آقای احمدینژاد با آن روبهرو شد، به نظر من بین عقلای این جریان ضرورتها بسیار جدیتر دارد لمس میشود و معنایش این است برای تحققش هیچ راهی نیست جز اینکه دو طرف بپذیرند که باید برای حفظ کیان جمهوری اسلامی با همدیگر گفتوگو و تعامل کنند.
آیا اصلاحطلبان با طرح این نوع دیدگاهها میخواهند بازخوردها و ثمراتش را نیز در انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات شوراهای شهر دریافت کنند؟
مساله وفاق ملی برای اصلاحطلبان یک راهبرد و استراتژی است و شاید تحلیل بعضی این باشد که اصلاحطلبان میخواهند از طرح این مباحث برای انتخابات استفاده کنند، در حالیکه به هیچ وجه این طور نیست.
یک تحلیل این بود که اصلاحطلبان با این نوع سخن گفتن میخواهند یک کاندیدای اختصاصی برای انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ به صحنه بیاورند، پس شما این تحلیل را رد میکنید؟
قطعا، تا این لحظه نامزد اصلاحطلبان برای انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ آقای روحانی است. اینکه دیدگاههای دیگری تحت عنوان نامزد دوم یا نامزد پوششی مطرح شد با این توجیه که اگر آقای روحانی با ردصلاحیت مواجه شد، نامزد اصلاحطلب دیگری در صحنه باشد یا این نامزد دوم یار آقای روحانی در ایام تبلیغات انتخاباتی شود، اینها مسائلی است که خود آقای روحانی یا ستاد او باید دربارهاش تصمیم بگیرد. با وجود همه انتقادهایی که اصلاحطلبان به آقای روحانی دارند و واقعا در بسیاری از زمینهها وعدههای انتخاباتیاش را محقق نکرد اما ویژگی آنها همیشه این بوده که واقعیتهای موجود کشور را درک میکنند و براساس آن واقعیتها تصمیم میگیرند.
همانطور که براساس منافع ملی و مصالح کشور سال ۹۲ نامزد اصلی خودشان را کنار گذاشتند و پشت سر عضو جامعه روحانیت مبارز قرار گرفتند. در سال ۱۴۰۰ دیگر آقای روحانی نامزد انتخابات ریاستجمهوری نیست. اصلاحطلبان در ظرف زمانی خودش، حسب شرایط برای نامزد مورد نظرشان تصمیم میگیرند. اصلاحطلبان از سال ۹۲ به این جمعبندی رسیدند که منافع مردم و مصالح عمومی کشور بر مطالبات حزبی و جناحی اولویت دارد، ضمن آنکه هویت خودشان را همیشه حفظ خواهند کرد.
برخی پیشنهاد میدهند که دو جناح سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب با همدیگر بنشینند و صحبت کنند، روی اشتراکات وحدت نظر داشته باشند و درباره افتراقات مذاکره کنند تا به یک دید روشنی از یکدیگر برسند، آیا برنامهای برای این کار وجود دارد؟
این کار خیلی خوبی است و یک ضرورت برای کشور محسوب میشود. امروز جامعه از نظر مختصات اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و اقتصادی سرحال و سرپا نیست. این واقعیتی است که همه مسئولان کشور به آن اشاره میکنند. معتقدم امروز اصلاحطلبان و اصولگرایان باید گفتوگوهایی برای حفظ جامعه داشته باشند و با هم صحبت کنند. همانطور که در دورهای حزب موتلفه و حزب مشارکت با هم چنین گفتوگوهایی داشتند که البته بعدها ادامه پیدا نکرد.
این گفتوگوهای رو در رو باید انجام شود و ادامه پیدا کند چون جامعه ما در حال توسعه است و خیلی به معنای مدرنش هنوز تحزب و حزبگرایی را نمیتواند هضم کند، بنابراین آنچه جواب میدهد کارهای جبههای در دو جناح سیاسی کشور است. معتقدم وفاق، گفتوگو و همبستگی ملی حتما بین دو جناح بهعنوان یک راهبرد در دستورکار قرار بگیرد. معتقدم عقلای جریان اصولگرایی هم چنین خواسته و مطالبهای را دارند.
وقتی دو جریان میخواهند بنشینند و با همدیگر صحبت کنند مصادیق از دو طرف باید مشخص شوند تا شاهد این گفتوگوهای دوجانبه باشیم، آیا از طرف اصلاحطلبان آقای عارف میتواند این نقش را ایفا کند؟ از طرف اصولگرایان چه کسانی را مناسب میدانید؟
هم آقای عارف و هم دیگران در این جناح و هم کسانی در آن جناح حضور دارند که میتوانند باب گفتوگو را باز کنند. البته همیشه این گفتوگو در صلح و صفا وجود داشته است اما اینکه امروز نماد اصلاحطلبی را به دست یک نفر بدهیم تا این گفتمان سیاسی را نمایندگی کند عملا محال است یعنی نه در بین اصلاحطلبان و نه در بین اصولگراها نمیتوان چنین کاری کرد که یک نفر را نماد جناح قرار داد. فرهنگ تعامل را اگر بپذیریم هر بخش و حوزهای میتواند بنشیند و با همتای خودش صحبت کند. آقای عارف با آقای لاریجانی در مجلس این ضرورت گفتگو و تبادل نظر را دنبال کند. جوانان موتلفه اسلامی با جوانان حزب اتحاد ملت ایران اسلامی نیز میتوانند در ساحت و نیازها و مقتضایات خودشان بنشینند با هم گفتوگو و بحث کنند یا زنان دو جناح نیز میتوانند چنین نشستهایی را میان خود داشته باشند، بنابراین ایفای این نقش را فقط نباید برای یک نفر تعریف و خلاصه کرد.
یعنی نمیتوان طرف مذاکرهکننده از طرف اصلاحطلبان را در آقای عارف منحصر کرد؟
اصلا نمیشود چون آنقدر دامنه سوءتفاهمها گسترده شده که به نظر من اقشار مختلف، احزاب مختلف، نهادهای مختلف و حتی رسانههای مختلف میتوانند این گام را بردارند و این فضا را شکل دهند، مخصوصا رسانههایی که بسیار بسیار در این زمینه میتوانند نقش مهمی در ایجاد میزهای گفتوگو میان دو جریان داشته باشند و این را نهادینه کنند و توسعه دهند. امروز شرایط کشور از نظر ملی و بینالمللی در شرایط بسیار پردغدغه و نگرانکنندهای به سر میبرد که علاوه بر اینکه توان دفاعی خودمان را بالا میبریم، بنیانهای اجتماعی جامعه را هم باید تقویت کنیم.
گفتوگوها باید براساس یک عقبه تشکیلاتی و جناحی انجام شود، مثلا اصولگراها خیلی آقای عارف را قبول دارند و او را مصداق یک اصلاحطلب برجسته و رجل سیاسی داخل نظام تعریف میکنند، بنابراین خیلی استقبال میکنند از اینکه اگر میخواهد گفتوگویی میان دو جناح شکل بگیرد طرف مقابلشان آقای عارف باشد. نظر شما درباره این نگاه اصولگرایان چیست؟
اشکال ندارد. رسانه ملی که دارد از پول بیتالمال ارتزاق میکند پیشگام شود آقای عارف را دعوت کند، از آن طرف فرد دیگری بیاید و بنشینند و فضا را شکل دهد.
البته معتقدم رسانه ملی یا رسانههای دیگر از آقای عارف بهعنوان رجل سیاسی اصلاحطلب بخواهند برای برقراری این گفتوگو میان دو جناح کار را شروع کنند اما طیف اصلاحطلبان در آقای عارف خلاصه نمیشود. آقای عارف درست است تفکر طیف اصلاحطلبان را نمایندگی میکند اما این نمایندگی منحصر در او نیست و دیگرانی هم هستند. حتی اگر سوال شود این نمایندگی میتواند به بهزاد نبوی اختصاص پیدا کند؟ پاسخ میدهم خیر، نمیشود.
هر کسی میآید حرف خودش را میزند. بالاخره در درون دو اردوگاه اصولگرایان و اصلاحطلبان تفاوت دیدگاه در برخی مسائل وجود دارد، مهم این است که جامعه باور کند این صلح و صفا و همبستگی دارد میان جناحهای سیاسی شکل میگیرد که اگر خداینکرده شرایط فوقالعاده برای کشور رخ دهد همه کنار هم ایستادند و برای همدیگر سرودست میشکانند.
رئیس ستاد انتخابات آقای روحانی در سال ۹۶ مشخص شد، آیا اصلاحطلبان انتظار نداشتند که یک چهره اصلاحطلب شاخص مثل آقای عارف یا آقای نجفی این مسئولیت را داشته باشد؟
آقای عارف خیر، او رئیس فراکسیون امید و نماینده اول مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است، بنابراین اگر هم ریاست ستاد انتخابات آقای روحانی را نیز به او پیشنهاد میدادند نمیپذیرفت، چون حتی اگر آقای روحانی با اصلاحطلبان در این زمینه مشورت میکرد اصلاحطلبان به او جواب نه میدادند. درباره آقای نجفی موضوع فرق میکند. چند ماه قبل از آنکه آقای شریعتمداری بهعنوان رئیس ستاد انتخابات ریاستجمهوری آقای روحانی انتخاب شود بنا بر این بود که آقای نجفی رئیس ستاد آقای روحانی شود اما بعد آقای روحانی تصمیم گرفت بنا به مصالحی که خودش میداند و ما نمیدانیم آقای نجفی کارگروه اتاق فکر ستاد انتخابات او را مدیریت کند و آقای شریعتمداری هم ریاست ستاد را برعهده بگیرد که به نظر من هر دو در بهترین شکل خودشان انتخاب شدند.
اینکه آقای شریعتمداری بهعنوان رئیس ستاد انتخابات آقای روحانی انتخاب شد بعضی میگویند این پالس و پیام آقای روحانی به اصولگراها بود تا حمایت آنها را به سمت خودش جلب کند، این تحلیل را قبول دارید؟
من آقای محمد شریعتمداری را بیش از آنکه اصولگرا باشد اصلاحطلب میدانم اما اگرچه آقای شریعتمداری حتی زمانی که در دولت آقای خاتمی هم وزیر بود خودش را در فضای سیاسی کشور بهطور آشکار اصلاحطلب معرفی نمیکرد اما امروز دغدغههای او بیشتر اصلاحطلبانه است و هر دو جامعه اصولگرایی و اصلاحطلبی او را بهعنوان یک شخصیت توانمند و شایسته و معتقد به نظام و قانون اساسی و رهبری قبول دارند، بنابراین در مجموع این تصمیم آقای روحانی که آقای نجفی رئیس اتاق فکر و آقای شریعتمداری رئیس ستاد انتخابات او باشد تا با وزارت کشور و شورای نگهبان تعامل کند حتما بهترین تصمیم بوده که گرفته شده و امیدواریم هر دو در کار خودشان موفق باشند. ضمن آنکه هر دو حوزه اتاق فکر و ستاد انتخابات ارتباط تنگاتنگی برای پیشبرد برنامههای آقای روحانی در رقابت سیاسی پیش رو خواهند داشت.
انتخاب آقای شریعتمداری بهعنوان ریاست ستاد انتخابات آقای روحانی در جذب اصولگرایان معتدل چقدر موثر خواهد بود؟
حتما این گام نقش مثبتی دارد. بر همین اساس انتخاب آقای شریعتمداری از یک چهره بسیار پررنگ اصلاحطلب برای ریاست ستاد انتخابات آقای روحانی بسیار مفیدتر و شایستهتر است چون هم آقای روحانی و هم اصلاحطلبان تمام سعی و تلاششان این است که خودشان، هوادارانشان و اصولگرایان معتدل در یک سبد رای قرار بگیرند و آقای محمد شریعتمداری بهترین کسی است که میتواند این سبد رای سهجانبه را نمایندگی کند.