طیبات ؛ معلمی که تمام شهر به او احترام می گذاشتند

گفتگو با محمد علی وزیری بمناسبت درگذشت جلیل طیبات: بشارت یزد/ محمدعلی وزیری، مشاور مدیرکل اداره آموزش و پرورش استان یزد گفت: جلیل طیبات نشان داد یک معلم می تواند طوری باشد که جامعه به وی به اندازه یک رجل…

گفتگو با محمد علی وزیری بمناسبت درگذشت جلیل طیبات:

بشارت یزد/ محمدعلی وزیری، مشاور مدیرکل اداره آموزش و پرورش استان یزد گفت: جلیل طیبات نشان داد یک معلم می تواند طوری باشد که جامعه به وی به اندازه یک رجل سیاسی احترام بگذارد. مراسم تشییع جنازه طیبات بااینکه دولتی نبود اما گسترده برگزار شد.

جلیل طیبات، پیشکسوت آموزش و پرورش یزد و یکی از فعالان فرهنگی استان چندی پیش دار فانی را وداع گفت. وی که سالها دبیر جغرافیای دبیرستان های یزد بوده است، شاگردان بسیاری را تربیت کرده که بیشتر آنها در حال خدمت به مردم و جامعه هستند. او فعالیتهای گسترده ای در ایفای حقوق فرهنگیان استان داشت؛ بطوریکه چندی پیش در دیدار با وزیر آموزش وپرورش به عنوان

نماینده فرهنگیان مشکلات آنها را با وی مطرح کرد. محمدعلی وزیری یکی از شاگردان جلیل طیبات بود که در حال حاضر یکی از فرهنگیان و روزنامه نگاران استان یزد و همچنین مشاور مدیرکل آموزش و پرورش است. بشارت یزد گفتگویی با وی داشته است که در ادامه آمده است:

 

از خلق و خوی جلیل طیبات بگویید.

روانشاد جلیل طیبات تندیس و مجسمه ای از یک معلم بود؛ در تمام زمینه ها از جمله کنش، پوشش، منش، گویش، رفتار والگو و نمونه بود. معلمی بود که تمام شهر به او احترام می گذاشتند.

 وی معلم جغرافیا بود اما معلم همه چیز بود. معلم اخلاق، ادب، مهربانی وبود. طیبات شکوه عجیبی داشت. بخشی از معلمین دانشسرای تربیت معلم توسط جلیل طیبات تربیت شدند. تعداد زیادی از پزشکان، رجلین سیاسی، فرهنگیان واز دانش آموزان او بودند. مهمترین ویژگی طیبات این بود که معلمی بود که برای معلم بودنش احترام زیادی قائل می شد.

یکی از دیگر ویژگی های او احترام فراوان به رسانه ها بود. روزهای آخر زندگیش بود و حال خوبی نداشت، به منزل وی رفتم و روزنامه بشارت یزد را برایش بردم. عکسی از او در صفحه اول روزنامه اختصاص یافته بود، طیبات خیلی خوشحال شد و گویی حیات دوباره به او داده باشند. همیشه روزنامه هایی که خبرها و عکسهایی پیرامون فرهنگیان و معلمین چاپ کرده بودند را در بالای بسترش می گذاشت و هربار که بزرگانی به دیدنش می آمدند این روزنامه ها را  نشان می داد.

 

طیبات در طول زندگیش چه فعالیت هایی داشت؟

جلیل طیبات دبیر درس جغرافیا بود، در تألیف کتاب جغرافیای استان یزد نیز همکاری داشت. بزرگترین نقشه شهر یزد برای طیبات است، معلم نمونه کشوری بود و ریاست کانون بازنشستگان را نیز بر عهده داشت. دبیر اجرایی مجمع جامع کانون بازنشستگان کشور بود.

به یاد دارم طیبات خیلی بد حال بود به طوریکه به سختی می توانست جابجا شود اما برای اینکه بتواند مشکلات فرهنگیان و پیام معلمین و بخصوص مشکلات بازنشستگان را به وزیر منتقل کند، با آن حال بدی که داشت در جلسه ای که با حضور وزیر آموزش و پرورش برگزار شده بود، حضور پیدا کرد تا بسته پیشنهادی خود را پیرامون مشکلات فرهنگیان اعلام کند.

طیبات چگونه جغرافیا را تدریس می کرد؟

تدریس جلیل طیبات بر اساس نقشه بود اما به جزئیات توجه بسیار داشت. وقتی طیبات تدریس می کرد احساس می کردی فیلمی در حال پخش شدن و منطقه ای در حال ترسیم شدن در ذهن است، تا این اندازه عملی تدریس می کرد. رنگ آبی دریا را در کلامش می دیدیم، کویر هم به همین شکل؛ کویر را با رنگ زرد می کشید و بیشترین بخش نقشه را به دانش آموزان منتقل می کرد.

 

خاطره ای از دوران دانش آموزی خود در مورد طیبات بگوئید.

به یاد دارم زمانی که شاگرد طیبات بودم، یکی از تکالیف مدرسه مان این بود که یکسری سوالات را طراحی کنیم. من با عجله بسیار و خیلی بدخط سوالاتی را طرح کرده بودم. همه دانش آموزان به خط بنده اعتراض کردند و گفتند خط بدی دارم، اما وی گفت همت بلندی داشته که سوالات را اینگونه طرح کرده و نوشته است.

همچنین محمدحسین پاپلی یزدی پیرامون جلیل طیبات می گوید «من پاپلی شدم فقط بخاطر اینکه طیبات به بنده گفت که به درد جغرافیا می خورم.» این موارد تأثیرات کلام و گفته های جلیل طیبات است. پاپلی از مفاخر یزد است و هزاران نفر دیگر به غیر از پاپلی هم بوده اند که به دلیل تدریس طیبات، عاشق جغرافیا شدند.

 

مراسم تشییع جنازه این شخصیت چگونه برگزار شد؟

مراسم تشییع جنازه جلیل طیبات مراسمی دولتی نبود، اما با این وجود از ابتدا تا انتهای مراسم، مسجد مملو از جمعیت و حضور مردم و بزرگان بود. استاندار یزد با احترام بسیاری در مراسم جلیل طیبات حضور یافت. محمدرضا عارف در پیامی درگذشت این شخصیت را تسلیت گفت و همه بزرگان پیام تسلیت دادند. این موضوع نشان می دهد فرهنگیان دارای اعتبار هستند و یک معلم می تواند طوری باشد که جامعه به وی به اندازه یک رجل سیاسی احترام بگذارد. بزرگانی که از تهران برای مراسم طیبات به یزد آمده بودند از جمله راشدیزدی، بخاطر جلیل طیبات آمدند. دکتر احمد صافی رئیس مجمع بازنشستگان نیز برای مراسم طیبات حضور یافت.

به گفته های دوستان، جلیل طیبات اطلاعیه فوتش را خودش نوشته و در جلسه ای گفته است پس از مرگم مراسم متعددی برگزار نکنید چون مردم اذیت می شوند. این موضوع مردمداری این شخصیت را نشان می دهد.

 

فرهنگی زحمت کش و متعهد استان یزد

محمد رضا عارف که از شاگردان جلیل طیبات بوده است در پیامی درگذشت استاد دوران تحصیل خود را تسلیت گفت. در پیام رییس فراکسیون امید مجلس آمده است: «درگذشت اسف انگیز معلم عزیزم جناب آقای جلیل طیبات که از فرهنگیان زحمت کش و متعهد استان یزد بودند و در توسعه علم و فرهنگ در این استان سهم ویژه ای داشتند، موجب تاثر فراوان شد. اینجانب که یکی از افتخارات دوران تحصیلم حضور در کلاس درس آن استاد مرحوم و تلمذ از ایشان بود، این ضایعه تاسف بار را به خانواده محترم طیبات و جامعه فرهنگی استان یزد و همه بازماندگان داغدار تسلیت عرض می کنم و از خداوند منان برای آن فقید سعید آمرزش و رحمت و برای بازماندگان معزز صبر و اجر و سلامتی مسالت می کنم.»

  بازرس آموزش و پرورش یزد:

همچون طیبات باشیم که از نبودنمان افسوس بخورند

محمدرضا شاهنده، بازرس آموزش و پرورش یزد در یادداشتی که پیرامون درگذشت جلیل طیبات نوشته و در اختیار بشارت یزد قرار داده، آورده است: «چنان زندگی کنیم که زندگی بعد از ما بر نبودنمان افسوس و دریغ میخورد.

شاهنده یکی از فرهنگیان استان یزد و بازرس آموزش و پرورش یزد در ادامه آورده است: «مهر ماه شصت و پنج بود که باید به کلاس ما می آمد. قبلاً هم دیده بودمش، قدی رشید و ظاهری آراسته. از آن آدمهای نظیف که آدم میخواهد زیاد نگاهشان کند. با تویوتا آبیرنگ خرگوشی می آمد. کتاب و برگههایی در دست.

در کلاسش، جنگ و تندی و رخوت نبود. با علم ما را میخرید و ساکت میکرد. چقدر نقشهها را با گچهای الوان میکشید، نقطهچین میزد، دریا را با گچ آبی و باحوصله آبی میکرد. چقدر برایش اهمیت داشت که حتماً باید اینجای نقشه کج باشد وان قسمت فرورفته تر.

یک روز بیلی به کلاس آورد و میز را وسط کلاس گذاشت و نحوه گردش زمین و نحوه به وجود آمدن فصلها را درس داد.

از درس جغرافیا وارد تاریخ میشد.چقدر قشنگ میگفت، تاریخ تاریک  است. اولین دبیری بود که برایمان تست کنکور نوشته بود و امتحان میگرفت.

صبور بود، مسلط بر درس و چقدر درسش برایش مهم بود. سرگروه درس جغرافی بود و برای اینکه متهم نشود فقط مدارس خوب میرود همهجا میرفت.

بازنشست شد و من خودم دبیر همان مدرسه شدم، آنقدر دوستش داشتم که دبیر جغرافی که بهجای او آمده بود را شدیداً زشت میدیدم؛ بدون هیچ دلیلی. از اخلاق جوانی شاید باشد.

همچنان دوستش داشتم.روزی در همان ایام تحصیل در کوچهپسکوچههای دبیرستان امیرکبیر پیاده، همراه هم شدیم. حرف زدیم و آن روز چه اصراری داشتم که به او تحمیل کنم و بقبولانم که پدرم شما را میشناسد. اگر وی قبول میکرد افتخاری در حد کسب رتبه اول دانشگاه نصیبم شده بود. مرتب  شناسایی و آدرس دادم تا اینکه گفت آهان راست میگی، پدرت را میشناسم. و من  سرخوش از این پیروزی فکر نکردم وی واقعاً پدرم را میشناسد یا برای دلخوشی من گفته است.

روزی که در اداره ناحیه، منصبی داشتم برنامهای ریختیم تا بزرگان و عوامل اداری گلهایی بگیریم و به مدارس برویم و از همکاران در روز معلم تقدیر کنیم. من به دبیرستان سیدالشهدا رفتم. استاد طیبات در کلاس درس میداد، با دستهگلی وارد شدم. دست  ایشان را باوجود ممانعت ایشان بوسیدم. و بهراستی بوسیدنی بود.

ز بوسیدنیهای این روزگار/ یکی هم بود دست آموزگار

بعدها گاهی او را میدیدم. همچنان استوار، خستگیناپذیر، سینه ستبر، همچنان تمیز و مرتب و با کتوشلوار.

روزی در کتابفروشی کتابی از وی دیدم. روزی در حضور وزیر آموزشوپرورش صحبت از معلم کرد، دفاع از حق معلم  و مخصوصاً معلم بازنشسته. و چقدر قشنگ میگفت که ما بازنشسته شاخهای خشک نیستیم. در کتاب شازده حمام از محمدحسین پاپلی یزدی، نام و چقدر تعریف از او خواندم.

مویسپید و رویسپید آموزشوپرورش بود. چندی پیش شنیدم آقا در بستر بیماری است. استاندار، فرماندار، تعدادی مدیران کل و بزرگان به دیدارش شتافتند که یا روزی شاگرد او بودهاند یا بهپاس حضور وی و فعالیتهای خوبش قدرشناسی میکردند.

من نیز در جمع یکی از این بزرگان برخوردم و توفیق زیارت نصیبم شد. دوباره دستی بوسیدم، اما این دست کمی لرزان بود، خسته بود، بیماری کار خود را کرده بود.

در آخر جلسه جلو طیبات به احترام نشستم. دستی بر شانه گذاشتند و خاطرهای و آرزویی که از خدا خواستهام افتادهام نکند و مرگ حق است. دستش سنگین بود و سنگینی معنوی داشت. یعنی بار سنگین معلمی را بر شانه تو نهادهام، و من شرمنده از اینکه چقدر درس فراگرفتهام و امروز و برای همیشه طیبات از درد سرطان راحت شد و اما من و تو که شاگرد او بودهایم، یا یاری او را دیدهایم، چقدر از منش او را داریم؟

من معلم، چقدر در رشته تدریس خود باسوادم؟ چقدر درس زندگی به شاگردانم میدهم؟چقدر با پوشش خود درس درست پوشی میدهم؟چقدر حاضرم در طول دوران معلمی و بعد از آن معلم بمانم؟چقدر بیتوجهی برخی به تعلیم و تربیت را بهانهای برای فرار نمیکنم؟ و چقدر میتوانم به خود ببالم که شاید من هم معلمی باشم چون طیبات ؟او رفت و این قافله در پس او.

چنان زندگی کنیم که زندگی بعد از ما بر نبودنمان افسوس و دریغ میخورد.»

 

دیدگاهتان را بنویسید