دو گردشگر لهستانی خاطرات سفرشان به شهر جهانی را در وبلاگشان منتشر کردند:

«سفر به یزد» تجربه ای شگفت انگیز

اگر بخواهیم شهر یزد را تنها دریک عبارت، توصیف کنیم، مکانی استثنایی و خارق العاده به ذهنمان می رسد که حتی در خواب هم نمی‌توانیم از چنین تجربه شگفت‌انگیزی لذت ببریم. قبل از هرچیز، این شهر به دلیل معماری زیبایش تاثیر زیادی بر ما گذاشت. تمام ساختمان ها و دیوارهایی که ما لمس کردیم از خشت و گل بنا شده بود. فضایی تاریخی و خارق العاده که باعث می شد احساس کنیم در قلب تاریخ قدم می گذاریم. اما چیزهای دیگری نیز در یزد وجود داشت که هرگز در زندگیمان فراموش نمی کنیم.

در قطار

با قطار از تهران به یزد حرکت کردیم. فراتر از انتظار ما، در راه با سه نفر صمیمی و آشنا شدیم. یکی از آنها محمد، اهل یزد بود و به ما پیشنهاد داد که فردای آن روز شهر را به ما نشان دهد. شماره تلفن ها را رد و بدل کردیم اما هنوز کارت ایرانی نداشتیم و نتوانستیم از کارت خودمان استفاده کنیم. ما به او گفتیم که روز بعد با او تماس خواهیم گرفت اما ابتدا باید یک سیم کارت بخریم. وقتی از قطار پیاده شدیم. عصر بود، برای رفتن به محل اقامتمان باید سوار تاکسی می شدیم، خیلی طول نکشید سوار تاکسی شدیم، حتی از تاکسی هم می شد شهر را برانداز کرد و از مناظر لذت برد.

هتل ما

وقتی وارد هتل سنتی شرق  شدیم، یک دختر خیلی خوشرو ما را پذیرش کرد و در همان حین، برداشت و نظر ما را درباره ایران پرسید. چه برداشتی می توانستیم داشته باشیم جز اینکه همگی با ما خوب برخورد می کردند و از گردشگرانی که به کشورشان می آمدند به خوبی استقبال می کردند. به آنها علاقه نشان می دادند و اگر می توانستند با چای پذیرایی می کردند. در ابتدا شاید باور اینکه مردم اینجا آنقدر با محبت و دوستانه برخورد می کنند، سخت باشد اما این کشور و مردم خیلی خاص هستند. اقامتگاه ما نیز بسیار منحصر به فرد بود. دلیلش این است که گزینه خوابیدن روی پشت بام داشت و ما دلمان خواست خوابیدن روی پشت بام را تجربه کنیم. ولی کمی معطلی داشت و باید منتظر می ماندیم، زیرا مهمانان دیگر، هنوز روی پشت بام مشغول خوردن شام بودند، اما برای انتظار کشیدن، مشکلی نبود، یک حیاط قدیمی بسیار زیبا آنجا بود که مهمانان هتل برای نشستن و صحبت کردن آنجا می آمدند. نیم ساعت بعد، یکی از کارکنان آمد و گفت می توانیم شب را روی پشت بام بگذرانیم.

شب یزد، روی پشت بام قدیمی

آگوست (مرداد) بود و کارکنان تعجب کردند که در آن وقت سال، می خواستیم روی پشت بخوابیم. سایر گردشگران از گرما نگران بودند و دوست نداشتند روی پشت بام بخوابند. روی پشت بام، ۱۰ تخت بود داشت. به طور معمول اگر افراد دیگری نیز بخواهند در آنجا بخوابند، باید از فضای اشتراکی استفاده کنند. اما خوشبختانه در آن شب، کس دیگری نمی خواست آنجا بخوابد.

منظره بسیار زیبایی بود که می توانستیم مسجد جامع و بخش خشتی شهر را ببینیم. پس از تاریک شدن هوا، میلیون ها ستاره در آسمان می درخشید. مطمئناً هیچ هتل دیگری در جهان، بیش از این هتل، ستاره ندارد. ما چند ساعت آنجا نشسته بودیم و منظره ای را که هرگز فراموش نمی کنیم تماشا می کردیم، دلیلی برای اجتناب از آن حس خوب نبود. چه چیزی می توانست بهتر از تماشای میلیون ها ستاره، به طور مستقیم از روی تخت باشد؟ گرما مشکلی نداشت با وجود اینکه اواسط تابستان بود و نکته جالب این بود که خوابیدن روی پشت بام حتی ارزان تر از یک اتاق معمولی در می آمد. در طول شب اما باد نسبتا شدیدی می‌وزید ولی ما پتوهای بسیار ضخیمی برای پوشاندن خود داشتیم. اصلا گرم نبود. تنها چیزی که می توانستیم نگرانش باشیم این بود که خورشید زود از خواب بیدار می شد. قبل از  طلوع خورشید، مؤذن مسجد با صدای بلند، مردم را به نماز دعوت می کرد. شب به یاد ماندنی یزد، روی پشت بام سنتی سپری شد، منظره ای زیباکه ارزش تجربه کردن را داشت.

صبحانه در هتل

بعد از برخاستن از خواب سر میز صبحانه ای که باهزینه اقامت محاسبه شده بود نشستیم. صبحانه خوشمزه ای بود – وافل فرانسوی، هندوانه و چای گرفتیم. چای در ایران بسیار خوشمزه است و اگر از طرفداران هندوانه هستید دلیل دیگری برای سفر به این کشور پیدا خواهید کرد. این میوه در آنجا بسیار خوشمزه است و بسیار شیرین تر از اروپا. بعد از صبحانه می خواستیم کمی در یک  حیاط بنشینیم. آنجا گردشگران دیگری نیز بودند و یک دختر بچه ایرانی که می خواست با ما حرف بزند گرچه نمی توانست انگلیسی بلد نبود. او احتمالاً دختر یکی از کارکنان بود. آنجا یک دفتر یادبود بود که مهمانان می توانستند خاطره ها یا تجربه های خود را بنویسند.

شگفت زده شدیم

کمی بعد از ساعت یازده صبح بود یک چهره آشنا به سمت ما آمد، محمد بود که روز قبل در قطار همسفر ما بود و اصلا یادمان رفته بود به او زنگ بزنیم. او به ما گفت که وقت دارد و می خواهد شهر را به ما نشان دهد. او با خودروی شخصی اش آمده بود و پسرش نیز همراه او بود. باید اعتراف کنیم که سوار شدن به ماشین غریبه برای ما چیز غیرعادی بود. ما این کار را در هیچ کشور دیگری انجام نمی دهیم.

آتشکده زرتشتیان

محمد ابتدا ما را به آتشکده زرتشتیان برد. بلیط در آنجا ارزان بود (فقط حدود ۲ دلار) و ما آتشی را دیدیم که به گفته متولیان، ۱۵۰۰ سال به طور مداوم شعله ور است. مکان جالبی بود اما زیاد وقت نداشتیم.

بافت تاریخی

سپس دوست جدیدمان، ما را به گردش در مرکز بافت تاریخی یزد برد. باکوچه های باریک و پیچ در پیچ فراوان. اگر محمد نبود، قطعاً آنجا گم می‌شدیم، اگر می‌خواستیم خودمان به آنجا برویم، پیدا کردن راهی برای خروج برای ما یک چالش اساسی بود.

محمد شهرش را به ما نشان داد و بعد هراه هم به رستورانی رفتیم تا غذا بخوریم. آنچه سفارش دادیم کباب با برنج (کوبیده) خیلی خوشمزه بود. اینکه یک بومی همراه داشتیم کمک زیادی کرد که جایی را بیابیم که غذا خوردن درآن ارزشمند بود. مکانی ارزان و غذایی خوشمزه، ترکیبی عالی. با دوست جدیدمان به مشکل برخوردیم و او هزینه غذای ما را حساب کرد و نمی خواست پول ما را قبول کند. بعد از ۱۰ دقیقه اصرار ما، بالاخره تصمیم گرفت آنها را بگیرد.

میدان و مسجد امیر چخماق

سپس به دیدن مجتمع امیر چخماق رفتیم، بسیار زیبا و حتما در یزد ارزش دیدن دارد. تمام بعدازظهر را آنجا گذراندیم و بستنی‌های ایرانی را امتحان کردیم (مثل بستنی‌های ایتالیایی اند، اما شیرین‌تر و کمی شبیه آدامس حباب‌دار با مزه عالی). محمد مجبور بود برود. ما بسیار از او تشکر کردیم که برای نشان دادن شهرش به ما وقت گذاشت. ما زمانی خوبی را با او سپری کردیم.

هتل های سنتی در شهر یزد

بعد از آن می خواستیم کمی استراحت کنیم اما هیچ جایی را رزرو نکرده بودیم چون قرار بود شب با قطار به اصفهان برویم. هوا خیلی گرم بود. تصمیم گرفتیم همینطور اتفاقی به اقامتگاهی برویم و چه ایده خوبی بود. بسیاری از اقامتگاههای یزد دارای محوطه نشیمن برای میهمانان هستند و ما توانستیم روی تخت های چوبی بنشینیم. آنها حتی از ما انتظار نداشتند چیزی سفارش دهیم، اما چای ما را وسوسه کرد، پس گفتیم آن را امتحان کنیم. آنها چای با گل هبیسکوس (چای ترش) پیشنهاد دادند که بسیار خوشمزه بود. همچنین می خواستیم نوشیدنی مالت بخریم که واقعاً دوست داشتیم. حدود یک ساعت آنجا بودیم و یک نان سنتی با مربا هم سفارش دادیم. اینها هیچکدام هزینه زیادی نداشت. ایده بسیار خوبی بود که در چنین مکانی استراحت کنیم، به خصوص که غذا واقعاً گران نبود.

مسجد جامع یزد

عصر خواستیم مسجد جامع را از نزدیک ببینیم چون قبلا آن را فقط از پشت بام هتل خود دیده بودیم. به آنجا رفتیم و گوشه ای نشستیم. در آن ساعت، مردم محلی برای اقامه نماز می آمدند و دوباره شنیدیم که موذن چگونه با صدای بلند مردم به نماز دعوت می کند. هرچه هوا تاریک تر می شد، خنکی هم بیشتر می شد و از گرمای آزار دهنده روز خبری نبود، مردم یزد در تابستان ها، بیشتر عصرها بیرون می روند و شلوغی جمعیت کاملا محسوس بود. خیلی ها به سمت ما می آمدند تا با ما احوالپرسی کنند یا صحبتی کوتاه داشته باشند یا با ما هم عکس بگیرند. رفتار مردم محلی باعث شد ما احساس راحتی کنیم و مهمتر از آن، امنیت در این مکان را کاملا درک کردیم.

ایستگاه قطار

به پایان روزی خوب در یزد رسیده بودیم و می بایست برای سوار شدن قطار به سمت اصفهان به ایستگاه می رفتیم و این آخرین توقف ما در آن روز در یزد بود. بعداً به ایستگاه قطار رفتیم چون اواخر شب قطار اصفهان داشتیم. روزی که در یزد گذراندیم بسیار رضایت بخش بود، شهر نسبتا کوچکی است، پس یک روز برای دیدن آن کافی است. توصیه می کنیم به دلیل معماری منحصر به فرد و تجربه خوابیدن روی پشت بام به آنجا بروید.

خاطره خوب ما از یزد

در یزد به ما خوش گذشت. از آن شهرها بود که نیاز به زمان زیادی برای دیدار نیست اما در عین حال واقعا ارزش دیدن دارد. ما این مجال را داشتیم که پس از تاریکی هوا، شهر را ببینیم. قبلاً در بسیاری از جاهای دنیا احساس امنیت نکرده بودیم. اما در یزد، افراد زیادی در خیابان بود و رفتارشان بسیار دوستانه بود. در ایستگاه قطار هم همین وضعیت بود. در ورودی پلیس بود که کنترل می کرد چه کسی داخل می شود، مثل سایر مردم محلی با ما برخورد شد و این همان چیزی است که ایستگاه‌های قطار ایران را با ایستگاه‌های اروپایی متفاوت می‌کند. ما در کل سفرمان در یزد و شهرهای دیگر همیشه می‌توانستیم احساس امنیت کنیم. بدون افراد مست و مزاحم در گوشه و کنار. فقط مسافران بودند. این موردی بود که ما را به تحسین این کشور وا می دارد. همچنین با بسیاری از مردم محلی مواجه شدیم که برخوردشان دوستانه بود و می شد به آنان اعتماد کرد. این هم یک دلیل خوب قوی برای بازدید از این کشور و دیدن مهمان نوازی ایرانیان.

توضیح: آگاتا و پاول دو تن از بلاگرهای گردشگری اهل لهستان هستند که به بیش از ۳۷ کشور سفر کرده و تجارب خودرا در قالب یادداشت در وبلاگ خود (within the world) ثبت کرده اند.

*این یادداشت توسط شاهد هاشمی زاده از وبلاگ این دو گردشگر لهستانی ترجمه و تخلیص شده است.

دیدگاهتان را بنویسید