زندگی نمی ارزد بی نوای آزادی
۲۵ مهر امسال، هفتاد و نهمین سالروز شهادت فرخی یزدی، شاعر، روزنامه نگار، نماینده مجلس و آزادیخواه شهیر یزدی است که هرچند سهم بسیاری در شکستن سکوت استبداد قجری و پهلوی در ایران داشته و بر سر دفاع از آزادی…
۲۵ مهر امسال، هفتاد و نهمین سالروز شهادت فرخی یزدی، شاعر، روزنامه نگار، نماینده مجلس و آزادیخواه شهیر یزدی است که هرچند سهم بسیاری در شکستن سکوت استبداد قجری و پهلوی در ایران داشته و بر سر دفاع از آزادی جان داده است اما تا به امروز چندان قدر ندیده است. موضوعی که امسال قرار است با برپایی یادمانی به نام «شب فرخی یزدی» در سینما دانش آموز یزد شکسته شود و از دور و نزدیک گرد هم آیند تا واژه هایی چون آزادی و آزادگی، تعقل و قلم و وطن پرستی به عنوان یادگاران فرخی یزدی ارج نهاده شود و چهره این شاعر ضد استبداد بیش از پیش به جوانان و مردمان دیارش شناسانده شود.
در این مراسم که با مشارکت سازمان فاو شهرداری یزد، خانه مطبوعات استان، دانشگاه یزد، بخارا، انجمن اهل قلم استان یزد و انجمن صلح و اندیشه چهارشنبه ۲۵ مهرماه در شب شهادت فرخی یزدی برگزار می شود؛ علاوه بر سخنرانی تنی چند از اهالی فرهنگ و ادب پیرامون شخصیت و اثرات تاریخی و اجتماعی فرخی یزدی، مستند «فرخی یزدی» به کارگردانی هومن ظریف نیز برای اولین بار در یزد به نمایش در می آید و کتاب «پیشوای آزادی» به قلم حسین مسرت نیز رونمایی خواهد شد.
روایت زندگی ققنوس آزادی از تولد در یزد تا شهادت در قصر
میرزا محمد متخلص به فرّخی، فرزند محمد ابراهیم سمسارزاده یزدی، در سال ۱۲۶۷ شمسی مصادف با ۱۳۰۶ هجری قمری، در شهر یزد متولد شد. او تا حدود ۱۶ سالگی در یزد تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی آموخت. وی در همان سنین نوجوانی اشعاری علیه مدیران مدرسه مرسلین یزد که متعلق به میسیونرهای انگلیسی بود، سرود:
صاحبالزمان یک ره سوی مردمان بنگر
کز پی لسان گشتند جمله تابع کافر
در نمازشان خوانند ذکر عیسی اندر
برپا رکاب کن از مهر، ای امام بر و بحر
مدیران مدرسه به این خاطر او را اخراج کردند. محمد جوان از آن پس مجبور شد به کارگری پرداخته و از دسترنج خود زندگی بگذراند که به نظر می رسد در شکل گیری استبدادستیزی در او نقش مهمی داشته است. با شروع نهضت مشروطهخواهی او نیز که سر پرسودایی داشت، به این جرگه پیوست. در همان زمان با تشکیل حزب دموکرات ایران، در یزد از طرفداران این حزب شد. اعتراضات سیاسی فرخی نسبت ضیغمالدوله قشقایی، فرماندار یزد که فردی مستبد بود، باعث تنش در روابط آن دو شد تا اینکه فرماندار زهر خود را به فرخی جوان پاشید و او را لب دوخته راه آزادی کرد. فرخی در عید نوروز ۱۲۹۰ برخلاف دیگر سرایندگان چاپلوس با ساختن مثنوی اعتراضی به ضیغمالدوله هشدار دهد. اینچنین بود که شعری تند در انتقاد از رفتار او سرود و در دارالحکومه یزد خواند:
"عید جم شد ای فریدون خو، بُت ایران زمین
مستبدی، خوی ضحّاکی است، این خو، نِه ز دست
تا ز ظالم مینماید عدل، سَلبِ احترام
هر زمان این شعر میگویم پی خشم کلام:
مجلس شورای ملی تا ابد پاینده باد
خسرو مشروطه ما تا قیامت، زنده باد"
حاکم سخت برآشفته شد و دستور داد در حیاط دارالحکومه (محل فعلی سازمان میراث فرهنگی یزد) دهانش را با نخ و سوزن بدوزند و سپس او را به زندان انداخت. خبر دوخته شدن لب فرخی در شهر پیچید و مردم یزد در اعتراض به این قساوت در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و کار به پایتخت کشید و مجلسیان وزیر کشور را استیضاح کردند. فرخی در مدتی که زندان بود، این شعر را با زغال بر دیوار زندان نگاشت:
به زندان نگردد اگر عمر طی
من و ضیغمالدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار
برآرم از آن بختیاری دمار
سفر به تهران، آغاز راهی بی پایان
بعد از این واقعه او به تهران آمد، به فعالیتهای خود ادامه داد، به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد و از آغاز ورود به تهران، همکاری خود را با برخی روزنامهها و مجلهها شروع کرد و چندین و چند شعر و مقاله انقلابی در جراید منتشر کرد. فرخی همزمان با شروع جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۳ شمسی به بغداد و کربلا رفت. در آنجا نیز آزادیخواهی او کار دستش داد و تحت تعقیب انگلیسیها قرار گرفت. از این رو پیاده از بیراهه به شهر موصل و از آنجا به ایران بازگشت. در بازگشت نیز مورد سوءظن ماموران تزاری قرار گرفت و توسط آنها بازداشت شد ولی توانست از این معرکه هم نجات یابد. فرخی در دوره نخستوزیری وثوقالدوله چون دیگر شاعران انقلابی با لحنی شدید به مخالفت و قیام علیه عقد قرارداد ١٩١٩ پرداخت و به همین دلیل بار دیگر به زندان افتاد و سه ماه را در حبس گذراند.
پس از آزادی در سال ۱۳۰۰ شمسی روزنامه توفان را منتشر کرد و با انتشار مقالات انتقادی مردم را به آگاهی و بیداری فراخواند. توفان در طول مدت انتشار بیش از ۱۵ مرتبه توقیف و باز منتشر شد. توفان در سال اول، هفتهای دو روز (جمعه و دوشنبه) و در سالهای بعد سه نوبت در هفته (دوشنبه و چهارشنبه و جمعه) منتشر میشد و بعدها به صورت مجله هفتگی درآمد. فرخی در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر شوروی در سال ۱۹۲۷ میلادی بنا به دعوت دولت اتحاد جماهیر شوروی به اتفاق چند تن دیگر به آن کشور سفر کرد و چند روزی در آنجا گذراند و بعد از بازگشت به ایران سفرنامه خود را در روزنامه توفان نوشت و چون مقالاتش برخلاف تمایل دولت بود روزنامهاش توقیف و سفرنامهاش ناتمام ماند.
نمایندگی مردم یزد در مجلس
به محض توقیف نشریه توفان، فرخی مطالب خود را در روزنامههای دیگر مانند ستاره شرق، قیام، پیکار و… منتشر میکرد. فرخی در دوران سلطنت رضاشاه، در سال ۱۳۰۷ به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری از طرف مردم یزد انتخاب شد. او در دوران نمایندگی مجلس همراه با محمودرضا طلوع نماینده رشت در جناح اقلیت بود و با مخالفتهای شدید جناح مقابل روبهرو شد زیرا از اقلیت دیگر کسی را در مجلس باقی نگذاشته بودند. فرخی در مجلس با زبان و انتقادات تند و تیزش علیه نمایندگان و مداحان وقت، دشمنان بسیاری برای خود فراهم کرد، زیرا تمام وکلاء طرفدار دولت بودند. او خود درباره نمایندگان مجلس رضاخانی میگوید: «…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره میشد، سر بلند میکردند، فحش و ناسزا میگفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرو میرفتند. هر وقت هم نخستوزیر یا وزیر صحبت میکرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم میتوانستند وظیفه خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون اینکه چرتشان پاره شود. بله در همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین میکردند…»
فرار فرخی از ایران بواسطه فشارهای جکومت
در پایان مجلس هفتم پس از آنکه مصونیت پارلمانی فرخی خاتمه یافت، از بیم جان خود مدتی از نظرها ناپدید شد. سپس بدون گذرنامه از مرزهای شمالی به شوروی و از آنجا به آلمان رفت و در برلین اقامت کرد. مدتی در نشریهای به نام «پیکار» افکار انقلابی خود را منتشر کرد. دولت ایران تلاش کرد با طرح شکایت در دادگاهی در آلمان جلوی انتشار نشریه پیکار را بگیرد.
بازگشت خونین به ایران
سال ۱۳۱۱ یا ۱۳۱۲ تیمورتاش سفری به برلین کرد و در آنجا دیداری با فرخی داشت. در این ملاقات تیمورتاش وی را تشویق به بازگشت به ایران کرد و به او اطمینان داد در صورت بازگشت به ایران مورد رافت و مهر رضاشاه قرار خواهد گرفت. فرخی که از ماندن در کشوری بیگانه رضایتی نداشت، با عشقی که به ایران داشت فریب وعده حکومت وقت را خورد و به تهران بازگشت.
در ایران عدهای به اسم «طلبکار مالی» و بابت بدهی خرید کاغذ شکایتی علیه او طرح کردند و وی را با برنامهریزی قبلی به زندان کشاندند. در سال ۱۳۱۶ او را محاکمه و ابتدا به ۲۷ ماه زندان محکوم کردند. در دادگاه تجدیدنظر مدت زندان وی به سه سال افزایش یافت. او دوران حبس خود را میگذراند تا اینکه در ۲۵ مهرماه ۱۳۱۸ بنا به گزارش رسمی زندان بر اثر مرض مالاریا در بیمارستان زندان درگذشت در حالی که بسیاری بر این باورند فرخی هم همچون بسیاری دیگر با آمپول هوای پزشک احمدی در زندان به قتل رسیده است. محل دفن فرخی یزدی هیچگاه معلوم نشد اما برخی مسگرآباد تهران را مدفن وی میدانند.
چهار سال بعد از مرگ فرخی، در پی سقوط رضاشاه وقتی پزشک احمدی، پزشک زندان قصر را در دادگاه جنایی تهران به جرم «قتلهای عمد در عصر رضاشاه» به اعدام محکوم کردند، از جمله جرایم اعلام شدهاش قتل فرخی یزدی بود. در دادگاه گفته شد فرخی یزدی با تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی در زندان به قتل رسیده است.