جای خالی مقام معلم
این روزها که در کنار معلمان کارکشته و با تجربه درس معلمی فرا می گیرم، بیشتر از هر زمانی به رسالت خطیر این قشر پی می برم. وقتی می بینی حتی یک کلمه از صحبت های یک معلم دنیای دانش…
این روزها که در کنار معلمان کارکشته و با تجربه درس معلمی فرا می گیرم، بیشتر از هر زمانی به رسالت خطیر این قشر پی می برم. وقتی می بینی حتی یک کلمه از صحبت های یک معلم دنیای دانش آموز را زیر و رو می کند، دلت می لرزد که آیا من از پس این شغل برمی آیم؟! شغلی که برخی با توصیفات غیرمنصفانه ساده و دم دستی می انگارند.معلم بودن شاید کار سختی نباشد اما معلم ماندن کار ساده ای نیست، اینکه بمانی و تا ابد تنها یک معلم باشی در شرایط اقتصادی فعلی آسان نیست. همین دیروز بود که یک معلم با سابقه با لبخندی دل مرده می گفت: «معلمی شغل بسیار خوبی است، واقعا هر کس در این کار باشد جایش خوب است. من سال ها با عشق و علاقه برای دانش آموزان کار کردم شبانه روز زندگی ام شده بود کاغذ، طرح درس و … اما یک جایی که رسیدم دیدم ای بابا قرار نیست کسی قدر من را بداند، آنجا بود که انگیزه ام فروکش کرد و من ماندم و راهی که نباید در آن درجا زد. حال این روزها فقط وظیفه ام را انجام می دهم اما نه با آن شوق روزهای اول، دیگر انگیزه ندارم دخترم!». چرا یک معلم باتجربه و خوب باید این گونه با یاس سخن بگوید؟! چرا نباید به مانند بسیاری از مشاغل دیگر از این قشر مهم که نقش حیاتی در توسعه و پیشرفت یک جامعه دارند، حمایت شود؟!معلم بودن حس بسیار خوبی دارد، از اینکه دنیای ناشناخته ای را برای دیگران شناخته می کنی لذت می بری، از سیل علاقه ای که از سمت دانش آموزان به سویت روان می شود انرژی می گیری و در لا به لای نامه هایشان محال است جمله “خانم معلم دوستت دارم” را نیابی و این ها نیز تو را برای انجام رسالتت جسور تر می کند.اگر سال ها پیش برای معلمانم می نوشتم، امروز از دنیایی می نویسم که در ابتدای مسیرش گام بر می دارم. جایی که می فهمی تمام اعتصاب ها و اعتراض هایشان به حق بوده است. می بینی که چگونه با افرادی غیر تنی، همانند فرزندشان رفتار می کنند و تمام تلاش خود را به کار می گیرند تا یادگیری در ابعاد مختلف به وجود بیاید.