تظاهرات دلواپسانه!
محمدعلی وزیری/ این روزها «خان عمو» دلواپس ما در تب و تابی عجیب است! از سویی قند در دلش آب است که ماشین دولت به دست اندازه های پی درپی افتاده و دیواری کوتاهتر از دولت و مدیران در مشکلات…
محمدعلی وزیری/ این روزها «خان عمو» دلواپس ما در تب و تابی عجیب است! از سویی قند در دلش آب است که ماشین دولت به دست اندازه های پی درپی افتاده و دیواری کوتاهتر از دولت و مدیران در مشکلات اخیر پیدا نمی شود و از طرف دیگر هم ترس دارد که جرقه های آتش بازی دلواپسانه، در انبار پنبه اش بیفتد!
دیروز انصار و شاگردان و فروشندگان مغازه های زنجیره ای اش را در دفتر مرکزی بازار جمع کرد تا جنبش اعتراضی علیه دولت راه بیندازد! وقتی«خان عمو» و دار و دسته برای اعتراض قدم به خیابان گذاشتند چند تا از بچه زرنگ های محل، تظاهرات را از آنها دزدیدند و خلاصه نتیجه تظاهرات عکس شد!
شب بعد از نماز، «خان عمو» اعوان و انصار را جمع کرد و ضد تظاهر کنندگان صبح، سخنرانی کرد و گفت: « مرده شورتان ببرد و خودم نماز میتش را بخوانم! مگر قرار نبود برای گرسنگی و بی پولی و دردِ نان تظاهرات کنیم؟ پس چی شد که شعار آزادی و عدالت اجتماعی سر دادید؟! اینهمه نون مفت می دهم بخورید، پس چرا مغزتان کار نمی کند؟!…»
جواد زرنگه زد زیر خنده و گفت: « خوب حاجی! به برکت همین نونی که بهمون دادی، شکممون سیر هست و دیگر درد نان نداریم! چطور در خیابان از گرسنگی بگوییم و شعار دهیم؟! » خان عمو لنگ کفش را از پا درآورد و به فرق سر جوادی زد و گفت: «خوب احمق! شما توی این محله به برکت پولهای من شکمتون سیر هست، ولی اینهمه گرسنه در محل داریم چرا اونها را نیاوردید تا چارتا شعار اقتصادی بدهند و نگذارند این بچه سوسول های غرب زده تظاهرات را مصادره کنند؟!…» که جوادی با سر آماسیده گفت: «جان خان عمو رفتیم دنبالشون، ولی زنهاشون گفتند مردای ما از کله سحر تا بوق سگ دنبال یه لقمه نون هستند و فرصت راهپیمایی پیدا نمی کنند. تازه غار و غور شکمشون هم نایی واسه داد زدن براشون نگذاشته…»