ایران را که بسازد؟
صالح مستوفیان ناامیدی سکه رایج جامعه ایرانی شده و اتفاقا نرخ رشد سرسام آور آن هیچ ارتباطی به حباب و بادکنک ندارد، بلکه عین حقیقت است. یاس فزاینده ای که همچون گَردی نامرئی بر دلها، قلمها و زبانها نشسته و…
صالح مستوفیان
ناامیدی سکه رایج جامعه ایرانی شده و اتفاقا نرخ رشد سرسام آور آن هیچ ارتباطی به حباب و بادکنک ندارد، بلکه عین حقیقت است. یاس فزاینده ای که همچون گَردی نامرئی بر دلها، قلمها و زبانها نشسته و هرچه از خروجی آن بیرون می آید، سنخیتی با زندگی و بالندگی ندارد.
ساعتی اگر صفحات مجازی را مرور کنیم یا روزنامه های یک روز را تورق زنیم یا شبکه های داخلی و خارجی را بالا و پایین کنیم، کمتر روزنه ای از فردایی شاید بهتر می بینیم و انگار این ویروس که همچون خوره به روح جامعه ایرانی افتاده، درمانی جز به جان هم افتادن و نالیدن و غر زدن مدام ندارد. گویی قرار است انتقام صدها سال عقب افتادگی اقتصادی و هزاران میلیارد اختلاس و ارتشاء و رانت و دزدی را به بی رحمانه ترین شکل ممکن از همدیگر بگیریم و آنچه البته به جایی نرسد این فریاد است که «پس آینده ایران، استان و فرزندانمان چه می شود؟» «چه کسی قرار است محیط زیست، صنعت، گردشگری، بهداشت، اشتغال، هنر و فرهنگ، ادبیات و خلاصه بساط زندگی را برای آیندگان فراهم آورد؟» «آیا از خاکستر این همه تخریب و نفرت و بی اعتمادی ققنوسی می تواند ولو به افسانه برخیزد و پرچمدار امروزمان برای فرداها باشد؟»
ادبیاتی که امروز در بازار به اصطلاح «نقد کردن» رایج شده زبانها و قلمها را به کارد قصابی بدل ساخته که قربانی را رو به قبله نکرده و آب آخر نخورانده، ذبح می کند. در چنین فضا و اتمسفری چگونه می توان امید داشت که نخبگان و مسئولان جامعه بتوانند به وظایف خود عمل کنند که هرچه کنند متهم به این و آن می شوند!
بطور ضمنی همه می دانیم که در شرایط خاص تاریخی قرار گرفته ایم. بر عکس تمام تاریخ گذشته امروز تقریبا هیچ نهاد و مقامی دیگر غیرقابل نقد نیست و به لطف فضای مجازی تابوی تقدس های بی مورد شکسته شده است. از این رهگذر ۸۰ میلیون ایرانی هرکدام با گوشی موبایلی در دست به تاریکخانه ها چراغ انداخته اند و بطور همزمان گذشته و حال این سرزمین مورد واکاوی و نقدی پوست کنده قرار گرفته است و سایر رسانه ها نیز به این روند پیوسته اند. این فرصتی کم نظیر است تا بجای آتش کشیدن به باغ علف هرز گرفته، آفت را از دختان ریشه دار جدا کنیم و با انتخاب ادبیاتی فاخر و سبکی قانونی در نقد و خبرپراکنی، جامعه را در انتخاب مسیری صحیح هدایت کنیم. متاسفانه در گذشته امیدآفرینی را در گل و بلبل جلوه دادن شرایط و تخطئه انتقاد می دانستند و هر مخالف خوانی را به سیاه نمایی و اشاعه ناامیدی متهم می کردند و البته هرزمان که مجالی مهیا شده و فضایی باز شده هم از آن ور بام افتاده ایم و قلم را چون تیزی بر صورت هم کشیده ایم. در حالی که امید داشتن در عین منتقد بودن هم راه سومی است که بر اساس آن رسانه را رکن چهارم دموکراسی نامیده اند. اینکه به امید اصلاح و بازگشت سویه های غلط به راه درست، دست به نقد بزنیم نه آنکه اساسا تیشه به ریشه امور زده و همه را سر و ته یک کرباس بدانیم. کمی مهربانی حالمان را بهتر می کند، از خود دریغ نسازیم.
خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش (سعدی)