اهواز از یاد رفته
همسر و فرزندش ترک موتور نشستهاند، منتظر است تا بامیهها در تشت روغن سرخ شود، بوی سرخ شدن بامیه و فلافل و ترشی به هم گره خورده، لشگرآباد اهواز پر از بوی فلافل و روغن و صدای موسیقی عربی است…
همسر و فرزندش ترک موتور نشستهاند، منتظر است تا بامیهها در تشت روغن سرخ شود، بوی سرخ شدن بامیه و فلافل و ترشی به هم گره خورده، لشگرآباد اهواز پر از بوی فلافل و روغن و صدای موسیقی عربی است
و آدمهایی که به خیابان روشن آن پناه آوردهاند تا لحظاتی دور شوند از تمام مشکلاتی که دارند. فروشنده بامیهها را با انبر در روغن میغلتاند، حرف آلودگی که میشود موتورسوار لبخند تلخی میزند و میگوید: «شما که خودتون همهچیزو میدونید مو دیگه چی بگم؟» همسرش از وضعیت خانه میگوید و بچه بیحالی که در آغوشش وارفته نشان میدهد: «بچهم مریض شده تو این هوا، مو که خیری ندیدیم از زندگی، چشم باز کردیم جنگ بود، گناه این بچه چیه؟» مرد نایلون بامیهها را در خورجین موتورش جا میدهد، میگوید: «چقدر بگیم دیگه خسته شدیم بوخدا» صدای دور شدن موتور در موسیقی بلند ماشینهایی که برای دور دور به لشگر آباد آمدهاند گم میشود، موتور خسته و کلافه پیچ میخورد در ترافیک ماشینها.
«خیلی سخته» این جمله قریب به اتفاق مردم اهواز است وقتی میخواهند در مورد زندگی در این شهر صحبت کنند. دو هفتهای میشود که آلودگی هوای اهواز باز هم بر صدر خبرها نشسته، اما با این تفاوت که اینبار آلودگی همراه شده با قطع برق و در نتیجه مختل شدن زندگی در این شهر، اینبار دیگر مردم اهواز آن مردم صبور و آرام که تمام سختیها را از سالهای جنگ با عراق تا روزهای جنگ با ریزگردها، در سکوت تحمل کردند، نبودند. حالا چند روزی است که عصرها محل قرار مردم مقابل استانداری خوزستان است. اعتراضات مستمر مردم به وضعیت موجود تکاپوی سیستم مدیریتی مرتبط با این معضل را دو چندان کرده و پای وزرای کابینه را به استانداری کشانده تا تدبیری برای وضع اسفناک خوزستان بیندیشند.
هر چند پنجشنبه بعد از بارندگی، اهواز جان دوباره گرفت، آلودگی کمتر شد و بحران فرونشست، برق دوباره وصل شد و زندگی به شهر برگشت، اما دل مردم هنوز پر است، در خیابان و تاکسی فقط کافیست کلید واژه «قطع برق» و «آلودگی هوا» را به زبان آورید تا مردم از هر قشر و فرهنگ، سری به تاسف تکان دهند و از وضعیت نا بسامان زندگی در این شهر ساعتها صحبت کنند. هر کس از منظر خود تصویری از خوزستان میدهد و مسائلی که به طور مستقیم با آن درگیر است را مطرح میکند.
خانواده از ماشین پیاده شدهاند و به سمت یکی از رستورانهای لشگرآباد میروند، خانم جوان میگوید دو سال است که ازدواج کرده و از شهرکرد به اهواز آمده، حرف شرایط زندگی در اهواز که میشود، میگوید: «ما دیروز کلا برق نداشتیم، مهمون هم برام اومده اصلا نمیدونستم چیکار کنم، زندگی تو اهواز واقعا سخته من هنوز عادت نکردم به این شرایط» همسرش وارد بحث میشود و شکوهمندانه میگوید: «زندگی؟ کدوم زندگی؟ اصلا کی برای زندگی میاد اهواز؟ هیچ کس تو اهواز زندگی نمیکنه، اینجا همه به یه شکلی و به یه دلیلی دارن تحمل میکنن، زندگی مال شما تهرانیاست، ما اینجا زندگی نمیکنیم که، دو روز پیش میاومدین تا ببینین زندگی تو اهواز چه جوریه، الان بعد از بارون تو این هوای تمیز اومدین لابد میرید میگید اهوازیا لاف زدن، آلودگی نیست که، برق هم که وصله، اینجا جهنم بود تو این یک هفته، جهنم واقعی، اما هیچ کس نتونست کاری کنه، دو روز دیگه باز همه چی یادتون میره.»
بساطیهای لشگرآباد در روزهای آلوده مجبورند قید فروش را بزنند. یکی از فروشندهها میگوید: «ما ساعت ۷ شب بساطمون رو پهن میکنیم ولی برق قطع میشد، آب قطع میشد، ما چند روز نون هم نداشتیم، برق نبود که نون فانتزی بپزن، اهواز فقط زمان جنگ مهم بود، بعدش دیگه فراموش شد.» یکی از مشتریها حرف فروشنده را تکمیل میکند: «یه سوال میپرسم، شما تو تهران آب خوردن تون رو چند میخرید؟ اصلا شما آب نمیخرید که، شیر رو باز میکنید راحت آب هست، زلال، ما اینجا آب لوله کشی مون لجنه، یه دبه ۲۰ لیتری آب رو میخریم هزار تومن، آب تصفیه، که اونم همچین تمیز نیست. سهم مردم خوزستان اینه از زندگی، تا جنگ بود جنگیدیم، حالا هم داریم میجنگیم، به خدا تو جنگ وضعمون خوب بود، اگرم سختی بود میگفتیم کار صدامه، میگفتیم اینجا وطنمونه، میگفتیم عیبی نداره، حالا چی بگیم که نفس هم نمیتونیم بکشیم؟ حالا به کی شکایت کنیم؟ سهم ما اینه از زندگی، تو اهواز در هر خونهای رو بزنی یا جانباز داره یا شهید داده، برید حال جانبازای شیمیایی اهوازو بپرسید، چرا سراغ اونا نمیرید؟ چون فراموش شدن» سرش را پایین میاندازد و به تاسف میگوید: «میدونم اینا رو نمیتونید بنویسید اما میگم که بدونید تو اهواز چه خبره»
متولد آبادان است و ۱۵ سالی میشود در اهواز ساکن شده، از بهبود شرایط بعد از باران پنجشنبه میگوید و اینکه صبح پنجشنبه برق شهر بعد از ۱۵ ساعت وصل شده: «بارون خوبه، آلودگی هوا رو از بین میبره، اما شما بعد بارون بیا کیانپارس که بهترین خیابون اهوازه، میبینی که تمام فاضلابها میزنه بالا، وضعیت افتضاحه، اینجا هر کس فقط فکر خودشه، نزدیک انتخابات شورای شهر تمام خیابونا پر از بنر و عکس آقایونه، اما تو بحران هیچ خبری ازشون نیست، الان کجان آقایون شورای شهر که بنرای چند متریشون خیابونا رو پر میکنه؟ اینجا هیچ کس به فکر مردم نیست، این موضوع امروز و دیروز نیست، بعد از جنگ، خوزستان فراموش شد. اهواز یکی از شهرهای خوزستانه، شما برو آبادان، خرمشهر هنوز جنگ زده ست، همه فکر منافع خودشونن، مردم دفن شدن زیر گرد و غبار تو خوزستان هیچ کس هم به دادشون نمیرسه، این تجمعهای جلوی استانداری کمی باعث شد مسوولان یادشون بیاد که اینجا آدم داره زندگی میکنه، تو این شرایط و وضعیت».
یکی دیگر از عابران هم وارد بحث میشود: «آلودگی هوا فقط یکی از مشکلات اهوازه، همین آب لولهکشی که مردم تو خونهها دارن ۸۰ درصد آلودگی داره، من کارم فروش دستگاه تصفیه آبه، اما واقعیت اینه که دستگاه تصفیه خونگی هم فقط ذرات معلق آب رو میگیره و آب رو شفاف میکنه، میکروب رو از بین نمیبره، حتی بعد از تصفیه هم شما آب رو ببرید آزمایشگاه میبینید آلوده ست هنوز.
هر کجای شهر باشی یک بخش از زخم خوزستان سر باز میکند. خشکی تالاب، ریزگردها، آلودگی آب و هوا، کمبود امکانات، کم لطفیها و هزاران معضل دیگر، در گوشهای از شهر یکی از کارگران گروه ملی صنعت فولاد ایران سر درد دلش باز میشود، از بیکاری و مشکلات مالی میگوید، از اینکه ۶ ماه است حقوقشان پرداخت نشده، از اینکه کارگران زیر بار اختلاس کارفرماها له شدهاند: «بیا همین الان ببرمت دم شرکت گروه ملی که سومین شرکت بزرگ خاور میانه ست تا خودت ببینی وضعیت رو، خیلی چیزها رو روزنامههای اهواز نمیتونن بنویسن، کارگرای گروه ملی ۵ روزه اعتصاب کردن، در شرکت رو بستن هیچ کس رو راه نمیدن، زن و بچه شون هم بیرون شرکت نشستن، من هم اونجا کار میکردم، چند ماهه بیکار شدم، گفتن تعدیل نیرو داریم بیرونمون کردن، ازمون یه نامه گرفتن که توش نوشته بود که تمام حقوق و سنواتمون رو از ۴ سال پیش تا الان دریافت کردیم، به ما قول دادن تا برج ۶ باهامون تسویه کنن، الان برج ۱۲ ست، هنوز هیچی به ما ندادن، هیچ کاری هم نمیتونیم بکنیم. چون ازمون نامه گرفتن و انگشت زدیم پای اون کاغذ» تلخ و گزنده از روزهای کار و سختی کارش میگوید.
اهواز، حالا نه با کارون و پل معلق که با گرد و خاکش شناخته میشود. مردمان صبورش جایی ندارند تا صدایشان را به گوش آنها که باید، برسانند. آنها که روزی با بهترین فرزندان این دیار با جان و مالشان از تمامیت ایران دفاع کردند و بیشترین هزینهها را برای روی پا ایستادن کشور دادند، حالا نه از آسمان سهمی دارند و نه از زمین و نه از آب.