آمار شوک آور از «فقر سواد» در ایران
آماری که وزیر سابق آموزش و پرورش بر اساس خوداظهاری پرسش شوندگان داده می گوید: «از هر ده نفر ایرانی بیش از یکنفرشان بیسواد مطلق بوده و به لحاظ آمار ترک تحصیل کنندگان که حداقل تحصیلات عمومی را هم نتوانسته اند به پایان برسانند، این آمار به سه نفر از ده نفرمی رسد.» این در حالی است که در جهان پیشرفته یا درحال پیشرفت و اقتصادهای نوظهور آمار بیسوادی مطلق به صفر رسیده یا در حال رسیدن به صفر یا تک رقمی شدن بر اساس تعریف جهانی باسوادی است.
ذکر دو نکته مهم به نظر می رسد تا فاجعه “فقر بیسوادی” روشن شود. اول: تعریف سواد از نظر مراجع جهانی مانند یونسکو با تعریف رایج ما که صرف خواندن و نوشتن و محاسبه روزمره را سواد می دانیم، بس متفاوت است زیرا مجامع بین المللی کسی را باسواد می دانند که کار با رایانه و حتی آشنایی با فنون اولیه I.T _باتوجه به اینکه روز به روز صنعت تجارت و بازار کار از دستی به ماشینی آن هم الکترونیک و رایانه تبدیل شده است_ بلد باشد. همچنین فردی با سواد تلقی می شود که مسلط بر یک زبان بین المللی غیر از زبان مادری هم باشد. با این پارامتر و تعریف و نگاه باید آمار بیسواد ایران را بس بالاتر دید!
نکته دوم: در حاشیه انتشار آمار “بیسوادان مطلق” در کشور بانگاه رفتار و گفتار و سطح بینش به باسوادنی برمی خوریم که توانسته اند با مدرک کارشناسی ارشد و دکترا بر کرسی مدیریت ارشد بعضی دستگاه های اجرایی و حتی نمایندگی مجلس بنشینند که هراس آن از خطر بیسوادی یا فقرسواد بیشتر است! زیرا با شنیدن کلام و دیدن رفتار و عملکردشان ارزیابی از سطح گفتار و غنای دانش و دایره بسته واژگان و کاربرد نادرست واژه و عدم توانایی انتقال مفاهیم ذهنی وحل مساله و خلاقیت نشان می دهد که آنها هم انگار جزو باسوادان جامعه نیستند!
البته در مورد آمار بیسوادان و ترک تحصیل کنندگان با تجربه و تحقیق می گویم بخش اعظم آمار به اتباع خارجی و مهاجرین برمی گردد که با ماندگاری آنها در ایران یا شهر مقصد باید لاجرم درآمار ایرانیان لحاظ شود. وتامل برانگیزتر تر از همه آنچه عرض شد، هجرت یا فرار باسوادان طبق باسوادی مراجع علمی جهانی و نخبگان است.
باتوجه به عرایض فوق می توان اظهار کرد که فقر سواد و تبعات آن نظیر کاستی در فرهنگ، هنر، آفرینش ایده، رویا پردازی، داشتن رویاها وایده های متعالی، توان حل مساله و بروز خلاقیت در آینده، کشور را به چالش می کشاند.
ترسیم فردای جامعه ای که نزدیک به نیمی از جمعیت آن درگیر فقر مالی و فقر سواد است آسان ولی دردآور است. فقیر مادی ومعنوی امروز و آینده آن، جامعه را تهدید می کند و آن را گرفتار آفاتی نظیر پایین آمدن افق دید جامعه، سطح آفرینش های هنری، ادبی و علمی و عقب ماندگی از قافله تمدن جهانی، سستی در گفتار و رفتار، دوری از بنیانهای اخلاقی، دینی و اجتماعی درکنار رواج خرافه و سرخوردگی و تحقیر نداشتن علو طبع و تزلزل شخصیت می کند که اغنیا و بهره مندان هم در کنار این خیل گرفتار؛ از آرامش و پیشرفت و ثروت و قدرت خود احساس لذت نمی کنند.
گرچه برای دولتهای فقیر که در تامین نان و آب مانده و فاقد برنامه جامع و صداقت لازم هستند فقرسواد و فقرثروت مردمان، موهبتی است زیرا هرچه بگویند می پذیرند و قدرت تحلیل وعده ها و آمار و جرات اعتراض که “بدشان بدتر نشود” را نداشته؛ شکل مار را بر نوشتن مار صحیح تر دانسته و سطح خواسته خصوصا خواسته های متعالی و فرهنگی از دولت پایین تر بوده و مهلتی برای دولت به دست می آید که: چو فردا شود، فکر فردا کند.