استخر پارتی!!
محمدعلی وزیری/ «قلی» جلوی حجره «خان عموی» دلواپسمان با صدای بلند به «اکبر» گفت: «عصر وعده استخر… همانجا مذاکره می کنیم. اگر سر قیمت تفاهم کردیم، صبح می رویم محضر برای معامله…» مادر «اکبر» که ته حجره با «خان عمو»…
محمدعلی وزیری/
«قلی» جلوی حجره «خان عموی» دلواپسمان با صدای بلند به «اکبر» گفت: «عصر وعده استخر… همانجا مذاکره می کنیم. اگر سر قیمت تفاهم کردیم، صبح می رویم محضر برای معامله…»
مادر «اکبر» که ته حجره با «خان عمو» در حال مذاکره پیرامون معوقات دستمزدهای او بود خودش را انداخت بیرون و با هوچی بازی و گریه کنان به «قلی» گفت: «از جان بچه ام چه می خواهی؟ بزرگ و نان آور خانه ما اوست! خیلی به درد ما و شما می خورد! چرا می خواهی سر به نیستش کنی؟!»
خان عمو با یا الله یا الله گفتن سعی در آرام کردن ماجرا داشت که «غلومی» پرید وسط ماجرا و رو به «قلی» گفت: «می خواهی ببری سرش را زیر آب کنی؟!» خان عمو از ته حجره با یک «خفه شو گفتن» به سرعت وارد عمل شد و گفت: «این حرفها را از کجا در آوردی؟» که غلومی عکسی را در گوشی همراهش به حاجی نشان داد. حاجی هم فورا برای ختم ماجرا همه را به صرف شربت گلاب و بید مشک در حجره دعوت کرد…