احمدکریمی اصفهانی: با کاندیداتوری بقایی میخواهند برای نظام هزینه ایجاد کنند
احمد کریمیاصفهانی معتقد است: «اگر آقای بقایی نامزد انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ شود ردصلاحیت خواهد شد، اما او با علم به این مساله آمد تا برای نظام هزینه ایجاد کند دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ۲۹ اردیبهشت سال ۹۶ برگزار میشود،…
احمد کریمیاصفهانی معتقد است: «اگر آقای بقایی نامزد انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ شود ردصلاحیت خواهد شد، اما او با علم به این مساله آمد تا برای نظام هزینه ایجاد کند
دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ۲۹ اردیبهشت سال ۹۶ برگزار میشود، طبیعتا گروهها، جناحها و سلایق سیاسی سعی میکنند که شانس خود را در این رقابت بزرگ امتحان کنند، بالاخره کسی که پیروز میدان خواهد بود راهی پاستور میشود و سکان هدایت دستگاه اجرایی کشور را به مدت چهارسال در اختیار میگیرد بنابراین هر شخصیت سیاسی که برای خود وزنی به لحاظ موقعیت اجتماعی قائل است امکان دارد به تکاپو بیفتد تا با حضور در انتخابات ریاستجمهوری مقام دوم کشور لقب بگیرد. اخیرا شاهد بودیم آقای بقایی برای نامزدی در رقابت سیاسی پیش رو اعلام آمادگی کرد در حالی که خیلیها معتقدند او به لحاظ داشتن پرونده قضایی بیتردید ردصلاحیت خواهد شد، اما سوال اینجاست که چرا با علم به این موضوع او چنین تصمیمی گرفت و اعلام کاندیداتوری کرد؟
این یک واقعیت است که اگر آقای بقایی نامزد انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ شود ردصلاحیت خواهد شد. به عبارت دیگر بحث شایعه یا گمانهزنی نیست، هر کسی که در انتخابات نامنویسی کند برای بررسی صلاحیت او از مراجع چهارگانه استعلام میشود و تمام جوانب و شرایط مدنظر شورای نگهبان قرار میگیرد بنابراین وقتی کسی پرونده قضایی دارد قطعا ردصلاحیت خواهد شد اما اینکه چرا کسی با علم اینکه میداند پرونده قضایی دارد و قطعا به همین خاطر ردصلاحیت میشود اصرار به اعلام کاندیداتوری میکند؟ البته آقای بقایی و دوستانش از افراد آقای احمدینژاد هستند، میخواهند برای نظام هزینه ایجاد کنند. به آن خاطر که میخواهد یک جایی از آن بهرهبرداری کند. چنین کسی باید درباره رفتارش پاسخ دهد چون معتقدم میخواهد هزینه نظام را با ردصلاحیت شدنش بالا ببرد و این مساله دستاویزی برای بیگانگان شود.
در کنار این تحلیل شما دیدگاههای دیگری هم مطرح است و آن اینکه بقایی آمد تا در صحنه انتخابات نقشآفرینی کند و بر اثر فعالیت سیاسی که انجام میدهد، واکنشهای مثبت و منفی را نسبت به خود برانگیزد و دائم در رسانهها و شبکههای مجازی درباره ردصلاحیتش طرح موضوع صورت گیرد تا نهایتا این بحث و تحلیلها عامل ایجاد یک موج اجتماعی شود سپس تا آخرین لحظهای که شورای نگهبان نظرش را درباره بررسی صلاحیت نامزدها بدهد آقای بقایی با سیاستورزی و کنشگری دائم به این موج اجتماعی دامن بزند و وقتی مشخص شد ردصلاحیت است به نفع آقای الهام کنار برود، به عبارت دیگر آقای الهام گزینه اصلی است ولی چون قدرت یا قابلیت ایجاد موج اجتماعی را ندارد بقایی این کار را میکند و بعد عرصه را در اختیار آقای الهام میگذارد، در واقع برنامهشان این است که مثل یک دو امدادی عمل کنند؛ نظر شما چیست؟
بخشی از این تحلیل را قبول دارم. کجا را قبول ندارم؟ اینجا که گفته شد وقتی بقایی ردصلاحیت شود به نفع الهام کنار میرود حال آنکه وقتی کسی ردصلاحیت میشود دیگر کنار رفتن او به نفع کس دیگری معنا ندارد. به عبارت بهتر وقتی کسی تاییدصلاحیت شد و بهعنوان نامزد تایید صلاحیت شده وارد عرصه انتخابات میشود میتواند به نفع کسی کنار برود، این صحبت اینجا معنا پیدا میکند اما قسمت دیگر تحلیل درست است چون این همان تفکر احمدینژاد البته با انحراف بیشتر است.
کسی که پرونده قضایی دارد وقتی نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود باعث میشود برخی در جامعه که هنوز آن آگاهی خاص را ندارند توقع پیدا کنند، این هم بخشی از آن هزینهای است که در پاسخ به سوال اول عرض کردم. حتما پشت این کاسه نیمکاسهای وجود دارد.
شما میگویید کسی که ردصلاحیت شد معنا ندارد که به نفع کس دیگری کنار رود اما ما سال ۹۲ نمونهاش را داشتیم، آقای هاشمی نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد اما وقتی شورای نگهبان او را ردصلاحیت کرد آقای هاشمی سبد رای اجتماعی خود را پشت سر آقای روحانی آورد، آیا چنین مدلی میتواند برای بقایی-الهام تکرار شود؟
خیر، (خنده) این قیاس معالفارق است اصلا آقای هاشمی و آقای بقایی را نمیتوان با یکدیگر مقایسه کرد. آقای هاشمی بالاخره کسی بود که در این انقلاب خدمتهای درخشانی را انجام داد و از عقبه سیاسی مشخصی برخوردار بود برهمین اساس حتی کسانی به او علاقه داشتند ولی بقایی چنین جایگاهی ندارد، او مدیری در سطح معمولی تعریف میشود و ما به این نتیجه میرسیم که اینها واقعا باورشان شده که دارای جایگاه و رتبهای هستند.
در صورتی که این طور نیست. هر کسی برای آنکه به جایگاهی برسد باید مراحل و مراتبی را طی کند فقط صرف ادعا کافی نیست. آقای بقایی فاقد صلاحیت، تجربه است. همه اینها را که کنار هم بگذاریم میبینیم مقایسه این دو حالت جای طرح ندارد. ضمن آنکه بگویم آقای هاشمی ردصلاحیت نشد بلکه شورای نگهبان به لحاظ سنی برآوردش این بود که او توانایی انجام این مسئولیت را ندارد. این حالت را نباید با کسی که دارای تخلف است قیاس کرد.
تحلیل دیگر این است که آقای بقایی میآید برای آنکه موج اجتماعی بیاورد تا حتی اگر شخصی از حلقه نزدیکان آقای احمدینژاد تاییدصلاحیت نشد، آن سبد رای به سمت آرای باطله هدایت شود، در این صورت فردای انتخابات جریان احمدینژاد مدعی شوند «ببینید ما نبودیم حامیان ما به کسی رای ندادند». از این حالت تعبیر به چالش آرای باطله میکنند، این چقدر میتواند قرین به واقع باشد؟
آخر وقتی کسی نیامد و نماند در اعداد کاندیداها این حرف چه معنایی دارد. بله، همیشه داشتیم کسانی را که فقط میخواستند در شناسنامهشان مهر انتخابات بخورد؛ آمدند رای سفید دادند یا رای مخدوش به صندوق انداختند بعد هم رفتند اما آقایان اینها را نمیتوانند به نام خود تمام کنند.
به این تعبیر که آرای باطله کسانی بودند که میخواستند به تفکر احمدینژاد رای بدهند. البته تفکر احمدینژاد هم به خاطر مشکلات زیادی که در دولت او وجود داشت به نظر نمیرسد دیگر جایگاه اجتماعی داشته باشد.
آقای احمدینژاد خیلی از قوانین مصوب مجلس را نادیده گرفت و هیچ کدام آنها را ابلاغ نکرد. این چه معنی دارد؟ غیر از اینکه خود با این کار میخواست بگوید فقط خودم را قبول دارم و هرچه من میگویم باید انجام شود. طبیعی است که با همین تفکر جلو میآیند. احمدینژاد الان فکر میکند که اگر من نیایم اصلا سرنوشت انقلاب معلوم نیست چه میشود. اگر من نیایم اصلا معلوم نیست مردم اقبال آنچنانی به رای دادن در انتخابات ریاستجمهوری داشته باشند. اگر من نیایم چنین یا چنان میشود.
معتقدم واقعا بعد از دولت نهم و دهم برای خیلیها در این کشور یک توهم به وجود آمده و این خیلی برای نظام خطرناک است چون هزینه دارد و آب به آسیاب دشمن میریزد؛ باید به این مساله دقت کرد. دشمنان هم همین را میخواهند که جایگاه ریاستجمهوری را در دید مردم پایین بیاورند. نه فقط درباره بقایی بلکه درباره خیلیها میگویم که این اتفاق افتاده است، یعنی خیلی راحت صحبت از کاندیداتوری برای انتخابات ریاستجمهوری میکنند و این مساله نگاه به سطح حضور در جایگاه ریاستجمهوری را خیلیخیلی تنزل داده است. حال آنکه وقتی کسی میخواهد نام خود را برای جایگاه ریاستجمهوری مطرح کند باید به خیلی مسائل نگاه کند. امیدواریم شورای نگهبان و مجلس به این فکر بیفتند تا برای حل مشکل یادشده تدبیر لازم را به کار گیرند.
این تدبیر باید بهگونهای باشد تا کسی که میخواهد بیاید نامزد شود این قدر فضا را برای خودش باز نبیند. مثل خیلی از کشورها وقتی فردی میخواهد برای نامزدی در انتخابات اقدام کند ابتدا باید مراتب رشد به لحاظ سیاسی را بگذراند، جامعه مقداری او را بشناسد، بزرگان عرصه سیاست او را تایید کنند، بهعنوان مثال موظف باشد از تعداد قابل ملاحظهای شخصیت سیاسی، علمی یا کارشناسان تخصصی امضای تایید بگیرد. به نظرم مقداری از این وضعیت که اکنون شاهدش هستیم به قانون هم برمیگردد که نیاز به بازنگری دارد تا هر کسی به خودش اجازه میدهد وارد میدان انتخابات ریاستجمهوری شود و کنشگری کند.
آیا به نظر شما شخص آقای احمدینژاد پشت پرده اعلام نامزدی آقای بقایی است یا آقای بقایی تصمیم شخصی گرفته است؟
بهعبارت بهتر حتی اگر شخص آقای احمدینژاد به بقایی برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری دیکته نکرده باشد از وضعیتی که بقایی با این تصمیمش در جامعه ایجاد میکند لبخند رضایت بر لبان احمدینژاد نقش میبندد.
احمدینژاد اعلام کرد من تابع ولایتهستم، مقام عظمای ولایت به او توصیه کردند که نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری به مصلحتش نیست ولی امروز نگاه میکنیم احمدینژاد همچنان در رفتن به سفر استانی مصر است، این طرف و آن طرف سخنرانی میکند.
چه دلیل دارد وقتی مورد نصیحت قرار میگیرد باز اصرار به سفر استانی رفتن و سخنرانی کردن دارد؟ در واقع این کارها را میکند تا با غیبتش در انتخابات ریاستجمهوری آن بستری که مورد نظر است
فراهم آید.
نگاه اصولگراها به حرکتهای احمدینژاد چطور است؟ آیا اقدامات احمدینژاد میتواند برنامههای انتخاباتی آنها را به هم بزند؟
خیر، بالاخره آقای احمدینژاد برای اصولگراها خیلی هزینه ایجاد کرد. اینکه الان هم سدی برای کارهای اصولگرایان شود یا ایجاد زحماتی کند به نظر نمیرسد چون نیروهای اصولگرا به باطن احمدینژاد پیبردند. احمدینژاد از نردبان اصولگرایی بالا رفت ولی متأسفانه بیشترین کوتاهی را به اصولگرایان رواداشت. امروز همه اصولگرایان اعم از تند و کند بر کارهای احمدینژاد به این تفکر سیاسی اشراف دارند. امروز هم هنوز داریم هزینه آن اشتباهاتمان را میدهیم. سال ۸۴ برخی احمدینژاد را با نام اصولگرا مورد حمایت قرار دادند و به میدان آوردند اما او بعد از پیروزی در انتخابات تصور میکرد آرایی که کسب کرده متعلق به
خودش است.
معتقدم طرح نام او در سال ۸۳ و آوردنش در اعداد نامزدهای اصولگرا همان روزهای اول که ۵ نفر بودند اشتباه بود. اصلا احمدینژاد را در این سطح نباید میآوردند، خیلی از بزرگان نیز الان شاهد هستند من همان موقع به آنها میگفتم اشتباه کردید که احمدینژاد را در اعداد آوردید. احمدینژاد زمانی که متوجه شد مجموعهای که داشت کاندیداهای اصولگرا را بررسی میکرد نظری روی او ندارد با برخی رفتارها جامعه را به سمت امیال خودش سوق داد.
امروز آقای احمدینژاد میتواند سبد رای ۲۵ میلیونی خودش را در سال ۸۸ به نفع نامزدی خاص سمتوسو بدهد یا این میزان رای را معلق نگه دارد؟
خیر، البته اگر زمینهای داشته باشد حتما استفاده میکند ولی ما در نظر سنجیها چنین جایگاهی را برای احمدینژاد نمیبینیم. در مجموع تفکر احمدینژاد مورد قبول مردم نخواهد بود. احمدینژاد با وجودی که اعلام میکند کاری به انتخابات ریاستجمهوری ندارد اما خیلی دلش میخواهد اثرگذاری داشته باشد. امروز رصد میکند ببیند چه پیش میآید آیا کسی از مجموعه تفکر او تایید صلاحیت میشود یا خیر؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد حتما اعلام حمایت میکند و میکوشد سبد آرایش را به نفع چنین نامزدی بسیج کند.
به فرض یک نفر همچون آقای الهام یا بقایی تاییدصلاحیت شوند حمایت احمدینژاد از آنها چه مقدار رای نصیبشان میکند؟
نامهایی که آورده شد اصلا در این جایگاه نیستند که حالا سبد رای آقای احمدینژاد هم پشت آنها بیاید. در مجموع اگر کسی از مجموعه احمدینژاد مورد تایید شورای نگهبان قرار بگیرد او حمایت میکند تا بتواند به اهدافی که فرصت نکرد در دوره ریاستجمهوریاش انجام دهد جامهعمل بپوشاند.
حمایت احمدینژاد از یک نامزد خاص چند میلیون ظرفیت رای ایجاد میکند؟
به نظرم سطح آن خیلی پایین است.
از این حرکتهای احمدینژاد فکر میکنید چه کسانی ناراحت و چه کسانی خوشحال میشوند؟
حتما اگر تفکر آقای احمدینژاد بیاید کمک شایانی را به اصلاحطلبان خواهد کرد . چون بعضی از رایدهندگان حاضر میشوند یک رئیسجمهور اصلاحطلب سر کار باشد اما تفکر احمدینژاد دوباره بر صدر دستگاه اجرایی کشور قرار نگیرد، بنابراین چنین حالتی قطعا به ضرر اصولگراها
خواهد بود.
برخی میگویند آقای بقایی برای جامعه ناشناخته است و اصلا مردم او را نخواهند دید، احمدینژاد بالذات میتواند موج اجتماعی ایجاد کند، این خصلت او قابل انتقال به کس دیگری نیست، نظر شما چیست؟
هر چقدر هم که عرضاندام میکند به تبع سبد آرای احمدینژاد است که فکر میکنند بخشی از آن همچنان باقی مانده باشد. کاری ندارد یک نظرسنجی انجام شود خواهند دید از هزار نفر حتی ۲۰ نفر نیز بقایی را نمیشناسند اما مجموعه آنها با اهداف خاصی بقایی را تشویق به حضور در میدان کرد.
شما گفتید احمدینژاد اگر فردی از تفکر خود را در میدان انتخابات ریاستجمهوری ببیند سعی میکند سبد رایش را هرچند هم که ناچیز باشد به نفع او پای صندوقهای رای بیاورد اما آقای احمدینژاد اخیرا اعلامیهای داد و گفت در انتخابات ریاستجمهوری از هیچ نامزدی حمایت نخواهم کرد، این دو چطور با هم قابل جمع هستند؟
خود اعلامیه احمدینژاد این را میگفت که او دارای جایگاهی است و خود این مساله موضوعیت دارد. احمدینژاد الان جایگاهی ندارد که اینقدر خودش را بزرگ میبیند. شاید مقداری رای همچنان داشته باشد ولی آنقدر نیست که چنین سطحی را برای خودش متصور است. با این اعلامیه میخواست به مردم بگوید من هستم.
یک نگاهی احمدینژاد و همفکرانش دارند و آن اینکه اگر او یا نمایندهاش در انتخابات نباشند میزان مشارکت مردم کاهش خواهد یافت، آیا این طور است؟
این یک القا بیشتر نیست.
نسبت به سال ۹۲ مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری چگونه خواهد بود؟
به نظرم مشارکت در زمان خودش یا ایام نزدیک ۲۹ اردیبهشت قابل پیشبینی است. در واقع آن زمان میتوان ارزیابی دقیقتری ارائه کرد.